مصطفی جوان: بررسی «نقش و عملکرد ارتشبد حسین فردوست در دفتر ویژه اطلاعات در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی»
به نام خدا
موضوعی که بنده در رابطه با آن صحبت خواهم کرد نقش و عملکرد ارتشبُد حسین فردوست در دفتر ویژه اطلاعات در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی است. صحبتهای خود را در حُولِ چهار محور، چهار پرسش، مطرح میکنم که بتوانیم از این مسیر نتیجهگیری داشته باشیم.
اولین سؤالی که مطرح میشود این است که چه زمینهها و بسترها و عللی باعث شکلگیری دفتر ویژه اطلاعات شد؟ و اینکه هدف شاه و انگلستان از تأسیس این دفتر چه بود؟ چرا حسین فردوست بهعنوان رئیسدفتر ویژه اطلاعات انتخاب شد؟ و در پایان نقش و عملکرد ایشان در طی دورانی که ریاست این دفتر را داشت چگونه بود؟
برای بررسی و پرداختن به زمینهها و علل ایجاد این دفتر بهاختصار نیاز به بازخوانی تحولات دوره دهه بیست و سی کشور ما داریم که بهخوبی مشخص میشود چه عللی باعث شکلگیری این دفتر شد. خب همانطور که میدانید پس از اشغال ایران در شهریور 20 توسط متفقین، رضاشاه از کشور خارج میشود و محمدرضا با حمایت کشورهای خارجه به قدرت میرسد، و در واقع آن محمدرضای جوان کم تجربه 22 ساله آن اقتدار و آن ویژگیهای دورانی که پدرش داشت را در اختیار نداشت. از لحاظ سیاسی قدرت بین سایر مراکز سیاسی مجلس، دولت و قسمتی در دست خود دربار، سفارتخانههای خارجی، احزاب و جریانهای سیاسی تقسیم میشود. تحولات این دوره ، بسیار تحولات پرچالش و بحرانزایی استش. خب ما بحث آذربایجان قضیه و سید جعفر پیشه وری را در سالهای 1324 و 1325، داریم؛ قضیه کردستان را داریم. ترورهایی که در آن دوره اتفاق افتاد؛ میبینیم در سال 1327 ترور شاه است، ترور هَژیر وزیر دربار صورت میگیرد و در نهایت ترور نخست وزیر رزم آرا، و چالشی بین جریانهای سیاسی آن دوره جریان چپ، جریان مذهبی،جریان ملی است. و تحول بعدی ما بحث ملی شدن نفت است، که آن هم بسیار تاثیرگذار بوده و تقابل بین دولت دکتر مصدق و جریان مذهبی با دربار و سیاستهای خارجی دربار و کشورهای خارجی. زمانی که بسیار چالش و بحران داریم از جمله از دلِ ملی شدن نفت، در درون دولت آقای مصدق میبینیم قیام سی تیر شکل میگیرد؛ و در نهایت چالشی که بین جریان مخالف دربار و کشورهای خارجی اهم از جریان چپ، ملی ـ مذهبی بود ماحصل آن کودتای 28 مرداد 32 میشد. درواقع ترورهایی که صورت میگیرد، بحرانهایی که به وجود آمده، در نهایتا تضاد اینها کودتای 28 مرداد 1332 میشود که با حمایت سازمانهای اطلاعاتی آمریکا سیا و سازمان جاسوسی انگلیس اینتلیجنس سرویس، صورت میگیرد و محمدرضاشاهی که از کشور خارج شده بود مجددا به قدرت برمیگردد. از این دوره به بعد شاه به خوبی درک کرده بود برای اینکه بتواند یک تثبیتی در رژیمش به وجود بیاید و حاکمیتش را حفظ کند، نیاز دارد یک سری از مراکز و سازمانهای نظامی، اطلاعاتی و امنیتی را شکل بدهد که بتواند بر جامعه نظارت و کنترل داشته باشد اعم از گروههای سیاسی و فرهنگی که آن دوره هستند و بتواند حکومت خودش را ادامه بدهد. شاه تمایل نداشت آن اتفاقاتی را که در دوره مصدق و دوران قبل بحرانهایی که به وجود آمده تکرار بشود. درواقع از سال 32 به بعد آن سیاستهای سلطنت مطلقه و دیکتاتوری شکل میگیرد و دیگه مجلس و دولت یک دست میشوند، تشکیلات نظامی شکل میگیرد. در سال 1335 بحث تاسیس ساواک است و سالهای بعدی تاسیس سازمان بازرسی شاهنشاهی را داریم، و 1338 که موضوع بحث بنده است دفتر ویژه اطلاعات شکل میگیرد. یا در کنار آن سازمانهای نظامی که رکن دوم ارتش، ژاندارمری، شهربانی و مراکز اطلاعاتی دیگر هستند. این نهادهای اطلاعاتی و امنیتی با هدف کنترل و نظارت بر جامعه، نظارت بر تشکیلات اداری و نظامی و آن ترس و نگرانی که شاه از ناامنی بر بیثباتی حکومتش داشت. پس کودتای 28 مرداد منجر به تمرکز سیاسی برای شاه میشود و یکی از آن مراکز هم که تاسیس کرد دفتر ویژه اطلاعات است. ما پس از کودتای 28 مرداد، میبینیم که شاه اهمیت دوچندانی به نیروهای نظامی و امنیتی در کشور میدهد. همان طور که رضاشاه نگاه ویژهای به ارتش داشته و آن را رُکن رَکین قدرت خود میدانست و به عنوان یک نیرویی که حافظ سلطنت بر نظام خودش لحاظ میکرده، محمدرضا هم ادامه دهنده آن راه میشود. یک سوم بودجه کشور را برای نیروهای نظامی، خرید تسلیحات نظامی قرار میدهد، امکانات خاص و ویژهای در اختیار نیروهای نظامی قرار میدهد و هدفش هم این بوده که بتواند جامعه را کنترل کند. ما در سالهای 32 به بعد با افزایش و تعدد مراکز نظامی، افزایش تعداد نیروهای نظامی، [مواجه هستیم] خب شما نگاه کنید ارتش، ژاندارمری، شهربانی و سازمانهای اطلاعاتی را که خدمت شما عرض کردم در خود ارتش نیروی دریایی، هوایی، و ساواک نُه اداره کل دارد،همه اینها نیاز به بودجه، تشکیلات دارد که اینها را به وجود میآورد. از یکسو هم شاه تمایل نداشته که نیروهای نظامی در سیاست مداخله کنند، یک ترسی داشته. چنانچه حکومت خودش را مدیون نیروهای نظامی میدانسته چون بعد از کودتای 28 مرداد این نیروهای نظامی بودند که طی یک کودتا با آن اَراذل و اوباش و لُمپنها شعبان بیمُخها بودند که در کفِ خیابان کودتا شکل میدهند و قدرت را مدیون آنها میدانسته؛ از یک طرف هم خیلی میترسید که اینها یک موقع کودتا و خیزشی علیه خودش نکنند؛ و از سوی دیگر به نیروهای نظامی در جهت حفظ و تثبت نظام خودش نیاز داشت. خب شما در قضیه جنبش دانشجویی نگاه کنید نیروهای نظامی مداخله میکنند و در قضیه انتخابات و آن تخلفاتی که صورت گرفت نیروهای نظامی هستند، در سرکوب نهضت ملی نفت، نیروهای نظامی هستند. دادگاههای نظامی که برگزار میشود همه اینها مدیون نیروهای نظامی میباشد. این روند تا سال 36 ادامه داشت. در سال 36 یک مناقشه و چالشی بین برخی از نیروهای نظامی با شاه میشود که مورد شاخص آن را مطرح کنیم کودتای نافرجام سرلشکر محمد ولی قرنی در سال 36 علیه شاه است، که قبل اینکه اتفاق بیفتد ایشان دستگیر میشود که سه سال تبعید و زندانی میشود. و در واقع شاه، از ترس این کودتا و از ترس این خیزش به دنبال آن بوده که یک نهادهای اطلاعاتی به وجود بیاورد که هم بر جامعه و هم نیروهای نظامی که در کشور هستند نظارت کند. یکی از علل تاسیس دفتر ویژه اطلاعات همین نظارتی است که باید بر روی مراکز اطلاعاتی و امنیتی انجام میداد. دفتر ویژه اطلاعات مغز متفکر و در واقع اطلاعات شخصی خود شاه بوده است. صافی کل کانالهای اطلاعاتی بوده که فردوست مستقیم در اختیار شاه قرار میداده است. آن مراکز هم فعالیت خودشان را داشتند ولی خب این خیلی خاص و ویژه بوده و مستقیما ارتباط با شاه داشته و رئیس آن را هم خود شاه انتخاب میکرده است که یک مرکز سری و محرمانه خود شاه بود.
بحث و علل دیگری که باعث میشود دفتر ویژه به وجود بیاید بحث شیوع فسادی است که در آن دوره شکل میگیرد. باتوجهبه فرصتی که نظامیان و مقامات عالی اداری در کشور داشتند بعضاً اینها از موقعیت و مناصب خودشان سوءاستفاده میکنند که ما بهوفور اسنادی از اختلاسها، رشوهها، پورسانتها، ارتشا و فساد مالی در آن دوره داریم. تا جایی که خود شاه مُطلع این داستان بوده است. مخصوصاً در دولت منوچهر اقبال سالهای 36 تا 39، با توجه به آن وامهای خارجی که کشورهای اروپایی به ایران دادند و با توجه به افزایش درآمد نفت، موقعیتی که اینها داشتند، سهامی که در کارخانجات داشتند و مواردی از این دست، در اُوج فساد بوده است. در زمان دولت اقبال اُوج فساد اقتصادی است تا جایی که دولت لایحهای در سال 37 تحت عنوان لایحه از کجا آوردهای تنظیم میکند و در آن اعلام میکند که وزیران و کادر دولتی و نظامی موظف هستند در ظرف دو ماه دارایی اموال خود، فرزندان و همسرشان را به اطلاع دولت برسانند و شاه هم در این راستا سخنرانی دارد- حالا هرچند نمادین است چون فساد به نوعی در آن مراکز بالای جامعه ریشه زده بود و شاه هم در این باره سخنرانی دارد- و متن خطبههای او است که آقا ما از ارتشاء ناراحت و نگران هستیم باید این وضعیت جمع بشود. و یکی از دلایل ویژگی اصلی که دفتر ویژه را به وجود میآورد این استش که بتواند نظارت کند بر آن مراکزی که افراد و اشخاصی که زد و بند میکنند و فساد اقتصادی دارند و دلیلش هم آن نبوده بلکه دلیل از این بوده که میگفت اگر این اتفاق بیفتد باعث آن شکاف طبقاتی و بحران در جامعه میشود و ایجاد ناامنی و احتمالا خیزشی میشود که علیه حکومت خود او است و مردم حکومت را به چالش خواهند کشید. پس یکی دیگر از دلایل تاسیس دفتر ویژه اطلاعات، نظارت بر سیستم اداری و نظامی کشور و حفظ سلامت نظامی و اطلاع دادن از افراد فاسد به شاه؛ هرچند به نتیجه نرسید.
بحث دیگر من که باعث شد دفتر ویژه اطلاعات شکل گرفت ناامنی و بحرانهایی بود که از سال 32 به بعد در کشور شکل گرفت. میبینیم پس از کودتا، تمام جریانهای سیاسی آن دوره اعم از مذهبی و چپ و ملی و اینها به شدت سرکوب میشوند و یک فضای اِنسداد و خفقان سیاسی در کشور شکل میگیرد و بسیاری از کُنشگران سیاسی ما دستگیر، شکنجه و اعدام میشوند که در همان مقطع این را داریم؛ آقای دکتر مصدق دستگیر و به احمد آباد تبعید میشود و وزیر امور خارجه ایشان آقای دکتر فاطمی اعدام میشود. بسیاری از رهبران حزب توده و جریانهای چپ مارکسیستی و کمونیستی اعدام میشوند. نواب صفوی و سه تن از یارانش در همان مقطع هستند که اعدام میشوند، شاه نگران این بوده است که به تَبع این اعدامها یک سری خیزشها و حرکتهایی توسط جریانهای سیاسی و مخالف رژیم انجام میشود. شاه نگران این بوده که باز مجددا جنبشی، خیزشی شکل بگیرد و به آن علت این دفتر ویژه اطلاعات را به عنوان یک صافی که نظارت بر جامعه و بر جریان های سیاسی و مطبوعات نظارت داشته باشد. حالا بحث توقیف و سانسور و آنچه که بوده اینها را بایستی انجام میداده که در این باره اسناد فراوانی هم است و در واقع وجود یک نهاد اطلاعاتی که بدون واسطه مستقیما این خیزشها و این نارضایتیها را به اطلاع شاه برساند.
خب هدف شاه و انگلیس از تأسیس دفتر ویژه اطلاعات چه بود؟ بهزعم بنده هم شاه نهاد سلطنت و هم نهاد کشورهای خارجی به همدیگر برای حفظ منافع خودشان نیاز داشتند. اگر شاه نبود منافع اینها در خطر میافتاد و اگر شاه میخواست سلطنت کند و ادامه بدهد نیاز به مشروعیت و حمایت کشورهای خارجی در اصل آن آمریکا و انگلیس را داشت و خودش هم به این جمعبندی رسیده بود که آن مشروعیت ملی و مذهبی و مردمی را ندارد، اگر داشت دیگر آن اتفاقات و بحرانها و ناثباتیها شکل نمیگرفت. خب در این راستا روابط ایران با غرب شکل میگیرد و قراردادهایی از جمله قراردادهای نظامی و امنیتی، اقتصادی، کنسرسیوم نفت و سایر موارد بسته میشود در جهت حفظ و ثبات همدیگر است.
در واقع یکی دیگر از دلایلی هم که دفتر ویژه اطلاعات را توسط سازمان جاسوسی انگلستان و در رأس آن ملکه انگلیس شکل میگیرد این است که بتوانند مخالفین خودشان که در واقع همان مخالفین سلطنت و مخالفین کشورهای خارجی هستند شناسایی کنند و آنها را نظارت و کنترل کنند و قبل از هر حرکتی آنها را متلاشی و حذف کنند. بحث دیگر من این است که چرا حسین فردوست را بهعنوان رئیسدفتر ویژه اطلاعات برگزیده شد؟ حسین فردوست همکلاس و همبازی محمدرضا پهلوی از دوره دبستان بوده و خاطراتش منتشر شده و بنده هم در این باره اثری منتشر کردهام.[1] درواقع از دوران دبستان فردوست در کنار محمدرضا همکلاس و همبازی او بوده. البته با باتوجهبه سواد و نبوغی که داشته آدم باسوادی بوده و مغز اطلاعاتی و تشکیلاتی بالایی داشته است. هوش بالایی داشت؛ در بحث ریاضیات و حقوق و اینها متخصص بود. در کنار همکلاسی و همبازی بودن محمدرضا به دربار ورود پیدا میکند و در سال 1310، رضاشاه تصمیم میگیرد که محمدرضا را برای ادامه تحصیل به خارج بفرستد و فردوست هم جزو یکی از افرادی بوده که همراه محمدرضا به کالج لهروزه[2] سوئیس میرود و پنج سال با هم در سوئیس بودند. رفیق شفیق هم و یار غار هم بودند و در آنجا محرم اسرار محمدرضا میشود. موقعی که به کشور برمیگردد آن مراتب و تشکیلاتی که در دانشگاه افسری بودند را شروع میکند و این روند ادامه داشته تا اینکه کشور توسط متفقین اشغال میشود و رضاخان باید از کشور میرفت. در این مقطع است که محمدرضا که اعتماد صددرصد به او داشته، بهعنوان چشم وگوش شاه مطرح است. فردوست کسی است که بر سر میز شاه و ملکه شام میخورده. در کتابهای پاسخ به تاریخ و مأموریت برای وطنم محمدرضا شاه میگوید فردوست امینترین دوست من است و تمام پُستها و تشکیلات حساس را در اختیار فردوست میگذارد. رئیس گارد جاویدان است. آجودان مخصوص شاه، رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی، رئیسدفتر ویژه اطلاعات، قائممقام ساواک، دبیر شورایعالی امنیت، شورای هماهنگی، در تمام نقاط حساس اطلاعاتی و امنیتی کشور فردوست حضور دارد و مستقیم با شاه در ارتباط است. این اهمیت و اعتماد و اطمینانی که شاه نسبت به فردوست داشته و در واقع از ایشان میخواست که آن فضای جامعه و محیط نظامی و اقتصادی ـ اجتماعی جامعه را رصد کند و در اختیار ایشان قرار بدهد. خب موقعی که شاه در سال 37 و 38، به انگلستان میرود و برمیگردد طی جلسهای که با سازمانهای جاسوسی انگلستان و دیداری که مستقیم با ملکه انگلستان داشت فردوست را مأمور میکند که دفتر ویژه اطلاعات را تشکیل بدهد و فردوست طی چهار ماه به بریتانیا سفر میکند. در خاطراتش بهتفصیل گفته است. در آن جا دورههای خاص را میبیند و آموزشهای لازم را طی میکند. خودش میگوید ما در چهار ماهی که آن جا بودیم در هفته پنجروز صبح و عصر، سه تا استاد متخصص، یکی استاد متخصص کمونیسم بوده، یکی بحث اقتصاد ایران را مطرح میکرده و یک میزی به نام میز اداری و کشوری و اداری ایران بوده که با من کار میکردند. خب موقعی که ایشان به کشور برمیگردد و دورهها را طی میکند دفتر را شکل میدهد. تشکیلات دفتر ویژه اطلاعات، در واقع یک رئیس و یک معاون و پنج شعبه داشت. در طول این سالهایی که فردوست ریاست دفتر را داشت سه معاون داشته؛ آقای سرهنگ صمدیان پور، سرلشکر نجاتی و عشقیپور، اینها سه معاون او بودند و تمام افرادی را که در رأس امور قرار میگرفتند سرهنگ بودند و پرسنل اداری و کادر هم داشتند و گزینشهای خاص خودشان را داشتند، آموزشهای لازم به اینها داده میشود و بودجه آن مستقیماً از ارتش گرفته میشود و مستقیماً زیرمجموعه شاه بودند و بر تمام نهادهای اطلاعاتی و امنیتی موازی که در کشور بوده نظارت داشتند.
با چنین وضعیتی تشکیلات دفتر ویژه اطلاعات شکل میگیرد و چند تا وظیفه اصلی را در آن مقطع ذیل آن مباحثی که در سیر و عوامل تشکیل دفتر خدمت شما عرض شد باید انجام میدادند. یکی بحث ارزیابی و خلاصهکردن خبرها بوده است. روزانه ۲۵۰ صفحه از مراکز اطلاعاتی دهگانه ژاندارمری، شهربانی، ارتش و رکن ۲ و سایر مراکز دیگر اطلاعات و گزارش به دربار میآمده است و محمدرضا پهلوی وقت آن را نداشت که هر روز ۲۵۰ صفحه این گزارشها را مطالعه کنند. یکی از وظایف فردوست این بود که این گزارشها را از این مراکز میگرفته در ۲ الی ۵ صفحه تلخیص میکردند. یعنی محمدرضا پهلوی در طول مطالعه چند دقیقه از این یادداشتها اطلاعات کامل و آخرین اطلاعاتی از مراکز اطلاعاتی دهگانه دیگری که فعال بودند به دست میآورده است. حالا بحث مسائل احزاب و مطبوعات و مسائل برونمرزی بوده که تمام اینها را فردوست با آن تیمی که در خلاصهنویسی و تلخیص خبر و ارزیابی و تحلیل آموزشدیده بوده ارزیابی میکرده و انجام میداده است. یکی از وظایف این بوده است.
وظیفه دوم دفتر ایجاد شبکههای مخفی کسب خبر در مراکز نظامی، مطبوعاتی و اداری کشور بوده است. شاه نگران این بوده که باز مجدداً یک کودتایی بر علیه او شکل نگیرد و نظامیان یک حرکتی انجام ندهند. بحث جنبشهای مردمی، خیزشها، فساد و اینها شکل نگیرد. ثبات کشور و سلطنت خودش را از بین ببرد. در واقع فردوست با اعزام نیروهای متخصص کارآمد به این مراکز و در سطح جامعه، اطلاعات کف جامعه و اطلاعات مراکز امنیتی و نظامی را رصد میکرده و در اختیار شاه قرار میداد. وظیفه دیگری که برعهده فردوست و دفتر ویژه اطلاعات نهاده شد تشکیل شورای امنیت ملی کشور یا همان شورایعالی هماهنگی که بعداً تغییر نام داده بود به دستور خود شاه این اتفاق میافتد و جلسات آنها در کاخ مرمر بوده، هر هفته جلسهای با خود رؤسای ساواک و شهربانی و ژاندارمری و سایر مراکز نظامی بوده است. آخرین اخبار و اطلاعات کشور را در آن جا رصد و مورد بررسی قرار میدادند و در واقع فردوست به همان دبیر آن جلسات، صورتجلسهای تنظیم میکرده که یک نسخه را تحویل شاه میداده و شاه هم در اطلاع آخرین اخبار اطلاعات قرار بگیرد. هرچند این روند به آن نتیجهای که اینها مدنظرشان بود نرسیدند و در خاطرات خودشان هم است میگویند بیشتر یک جلسه دورهمی بوده تا اینکه بخواهیم یک جلسه تخصصی باشد و افراد برای اینکه بتوانند خودشان مستقیم با شاه ارتباط برقرار کنند و خبرهای داغ و ناب را خودشان در اختیار قرار بدهند در آن جلسه زیاد مطرح نمیکردند.
[1] مصطفی جوان، زندگینامه ارتشبد حسین فردوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1395.