عملکرد ادارهکل سوم ساواک
بسماللهالرحمنالرحیم.
با عرض سلام و ادب، و عرض تسلیت ایام شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع)؛ سلام و صلوات بر امام شهدا و شهدای انقلاب اسلامی و تبریک ایام دهة مبارک فجر. توفیقی حاصل شد تا در خدمت برادران و خواهران بزرگوارمان روایتی از ساواک بهطورکلی، و از ادارة کل سوم به طور خاص، بیان کنیم. امیدواریم آنچه حق و حقیقت است بر زبانمان جاری بشود. هر حکومت و سیستمی نیاز به یک تشکیلات اطلاعاتی دارد؛ در هر رژیمی باشد، در هر مملکتی باشد، ضرورت سیستم اطلاعاتی غیرقابلانکار است چه در امنیت داخل، چه در اقتدار و استقلال و مرزهای بیرونی. حاکمیت پهلوی که ماهیت استبدادی و استعماری داشت هم مسلماً نیاز به یک تشکیلات اطلاعاتی داشت. موقعی تشکیلات اطلاعاتی موفق است که در درجة اول مستقل باشد؛ از ریاست تا ردههای پایین مستقل باشند. تصمیمگیری، برنامهریزی با خودش باشد. دوم بر اساس قانون حرکت کند. سیستم اطلاعاتی مستثنی از قانون نیست در چارچوب قانون باید عمل کند؛ باتوجهبه آن جایگاه و موقعیتی که دارد. سوم در مسیر وحدت ملی، استقلال و اقتدار ملی هدایت کند. چهارم در متن جامعة خودش آرامش، امنیت و آسایش را پدید بیاورد.
با این توضیح ببینیم ساواک با چه اهدافی و چگونه تشکیل شد. خب کودتای 28 مرداد را امریکاییها و انگلیسیها انجام دادند. کودتا فقط یک روز 28 مرداد نبود، 25 سال طول کشید در این مملکت. امریکاییها نیامدند که بیرون بمانند، آمدند که بمانند. شاه را نیاوردند که مستقل باشد، آوردند که عامل خودشان باشد. خب این حاکمیت متاسفانه تحت سلطة استعمار غرب شد. رژیم شاهنشاهی هم که ماهیتاً استبدادی بود دیگر.
سیستم اطلاعاتی ساواک را ایران تأسیس نکرد، ایران برنامهریزی نکرد. آمریکاییها طراحی کردند. سیستم اطلاعاتی که کشور استعماری متجاوز بخواهد طراحی کند آیا بر اساس منافع ما است؟ برای استقلال ما است؟ برای اهداف ما است؟ در مورد این که امریکاییها تأسیس کردند خود محمدرضا در کتاب «پاسخ به تاریخ» میگوید، میگوید: ساواک را ما درست نکردیم آمریکاییها طراحی کردند. آمریکاییها درست کردند در دوران تیمور بختیار، به من هم ربطی نداشت زیر نظر نخستوزیر بود.[1] البته نیمی از حرفش درست است: نیمی که امریکاییها درست کردند و دورة بختیار بود کاملاً همینطور است
این ادعا که به من مربوط نبود را میگذاریم برای بعد. سولیوان هم اشاره میکند میگوید که بله اینطوری بود. محمد حسنین هیکل در کتاب «انقلاب ایران» او هم اشاره میکند که امریکاییها ساواک را درست کردند و منابع دیگری که گویای همین مسئله است در خود اسناد. خب طراحی مال آمریکاییهاست از سال 1335 تا 1350 ده مستشار امریکایی بر ساواک نظارت میکردند؛ از سال 1350 به بعد یک نفر ماند. ادارة کل هشتم که ضدجاسوسی بود این را سرلشکر منوچهر هاشمی در کتاب خود (چاپ لندن، 1372) مینویسد؛ میگوید که من سال 1342 وقتی که آمدم ادارة کل هشتم (البته ایشان قبلاً مدیرکل خراسان و بعد هم فارس بود) میگوید آمدم ادارة کُل هشتم را سه تا امریکایی مدیریت میکردند یک زن و شوهر با یک فرد دیگر. [2] تمامی گزارشها را به زبان انگلیسی مینوشتند توی گاوصندوق گذاشته بودند. از اینها خواستم که یک جلسهای بگذاریم قبول نکردند و تمام گزارشها را هم با خودشان بردند؛ ولی یک آمریکایی در ادارة کُل هشتم برای اهداف خودشان ماند.
این سیستم اطلاعاتی ما است: در خود ساختار ساواک برخی هوادار انگلیس بودند، برخی انگلیسی ـ اسرائیلی بودند، برخی امریکایی ـ اسرائیلی هستند. ناصر مقدم از عناصر وابسته به سیاست انگلیس است؛ این در اسناد لانة جاسوسی هست. وقتی که ایشان رئیس ساواک میشود، از سازمان سیا به دفتر اطلاعات سیا در تهران نامه میآید ـ این در اسناد لانة جاسوسی است ـ آیا او که رئیس ساواک شده هنوز طرفدار انگلیس است؟ با این که امریکاییها سال 44 او را بردند چهار ماه آموزش دادند و آوردندش؛ یعنی رفته امریکا آموزش هم دیده؛ یا منوچهر هاشمی طرفدار انگلستان بود. آرشام که در کرمان آن جنایتهای آنچنانی را کرد، هم انگلیسی بود؛ چه در دورانی که در خراسان بود، چه آمد در کرمان آنجا حالا یک مؤسسه آموزشی را هم درست کرد با بودجة شرکت نفت که برای خودش یک سوابق فرهنگی هم بسازد.
این کلیت ساواک است که به اینگونه تأسیس شد و راهاندازی شد. در ساواک ادارة کُل مهمی که بخواهیم به آن بپردازیم ادارة کُل سوم است که امنیت داخلی در حقیقت با آن است. در همه موارد مطبوعات، دانشگاهها، مساجد، حسینیهها، مدارس، مطبوعات تمام موضوعاتی که به امنیت داخلی مربوط میشود با ادارة کُل سوم است. اولین رئیس ادارة کُل سوم سرلشکر مصطفی امجدی است. خب او از عناصر وابسته به سیاست انگلیس در دوران تیمور بختیار است. آن وقایع دستگیریها و زندان و چیزهایی که در دورة او به وجود آمد. البته برخی میگویند هنوز ساواک بهصورت کامل شکل هم نگرفته بود.
ولی خب در حوزههای بخصوص مرکز و تهران بود چون ادارة کُل سوم در تمامی استانها و شهرها دفتر دارد. یعنی به تعداد استانها و شهرها ادارة کُل سوم آنجا مأمور دارد و دفتر دارد. دوران او دوران سختی بود؛ اگرچه در اسناد سوءاستفادههای مالی و اینگونه هم تیمور بختیار داشت، هم او، هم علوی کیا. حالا من به آن مسائل مالیاش کار ندارم بیشتر به آن مسئلة سیاسیاش میپردازیم. بعد از امجدی، در دوران سرلشکر پاکروان، ناصر مقدم آمد. خب او از ارتشیها بود و سوابق داشت. در کارش آدم قویای بود؛ یعنی یک آدم مدیر، توانمند، قوی، منهای آن وابستگیاش به انگلیس، آن را شما جای خود محفوظ نگهدارید. در کارهایش نظم داشت. در دوران او در ادارة کُل سوم تشکیل پرونده در مورد افراد، تهیة گزارشها ساماندهی شد ـ لازم به ذکر است که ما از ساواک 53 میلیون برگ سند در قالب در 5/3 میلیون پرونده داریم ـ خب او در این دوره اینگونه عمل کرد. دوره او مصادف میشود با حمله مغولوار به مدرسه فیضیه به دستور ساواک و آن اقدامات کماندوها؛ قیام 15 خرداد و تبعید حضرت امام در همین دوران ناصر مقدم صورت گرفت. بین سال 1342 تا 1352، ده سال او در جایگاه اداره کل سوم بود. به یاد داشته باشیم که یکی از مهمترین مراکزی که زیر نظر اداره کل سوم هست زندانهاست. در این دوره از سالهای 38 به بعد، خصوصاً در دوران امجدی، آمریکائیها آموزش بدنه ساواک را به اسرائیلیها سپردند. افراد ردههای بالا را خودشان میبردند آمریکا، چهار ماه کمتر یا بیشتر آموزش میدیدند و میآمدند. از سالهای 1338 به بعد دیگر آموزش به عهده اسرائیلیها بود. آیا عمدی در این کار بود؟ آیا میخواستند از ساواکیها موجودات پلید، شکنجهگر آنچنانی تربیت کنند یا سهوی در کار صورت گرفت؟ آموزش باید باشد، انتقال تجربه هم باشد؛ اما با چه شرایطی؟
از سال 1338 تا دی 1357 متخصصین و معلمین اسرائیلی برای آموزش می آمدند. البته تیمهایی هم داشتیم که به اسرائیل میرفتند. امور زندان ها و بازجویی ها را به اسرائیلیها سپردند. خصوصاً اسرائیلی ها تجربیاتی در دستگیری، شکنجه، بازجویی فلسطینیها داشتند و دارند. این آموزش به ساواک انتقال پیدا کرد. این که میگویم نمیدانیم واقعاً آمریکاییها آگاهانه این کار را کردند برای حفظ ژاندارم منطقهشان یا احیاناً برای امنیت مستشارانشان یا حالا هرچیزی بود، نمیدانم. عملکرد زندانها را هم گسترش زندانها شاهد بودیم: زندان گوهردشت و زندان اوین. البته زندان اوین را سرلشگر منوچهر هاشمی میگوید ما برای ضدجاسوسی درست کردیم و آقای ثابتی برای امنیت داخلی هم از آن استفاده کرد. حالا آنهایی که در اوین شکنجه شدند روایتهای آنها را باید خواند.
یکی از اقداماتی که در این دوره اواخر زمان ناصر مقدم شد تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود؛ البته این به پیشنهاد انگلیسیها بود؛ چون در عملیات بین ژاندارمری، ارتش، شهربانی، ساواک گاهی اختلاف بود. به تعبیر خودشان یک سوژه را گاهی این دستگیر میکرد و آن یکی پیگیری میکرد. وقتی که کمیته ضد خرابکاری تشکیل شد قرار بود که تمام اینها بهصورت واحد حرکت کنند؛ ولی عملاً بهخصوص در دوران ثابتی که زیر نظر ساواک شد، آنها را کنار زدند. ساواک هم در بعضی از کلانتریها یک دفتری تأسیس کرد که از طریق آنها هم بتواند کارهایش را انجام بدهد. در حقیقت اینجا ما شاهد اداره کل هشتم، یک بخش عمدهاش زیر نظر اسرائیلیها میرود. کمیته سهجانبه موساد، ساواک، سیستم اطلاعاتی ترکیه را هم داشتیم. اینها اسنادش را خوشبختانه برادرمان آقای محمدتقی تقیپور در کتابشان آوردهاند. جلسات سهجانبه هرچند ماه تشکیل میشد؛ هدف کجا بود؟ عراق، مصر، سوریه، لبنان، اردن و کشورهای خلیجفارس.
آیا اهداف و امنیت و منافع ما با اسرائیل یکی بود؟ علینقی عالیخانی، که از سران ساواک تا سال 42 بود، مدعی بود که ما با کشورهای عربی هیچ منافعی نداریم، منافع ما با اسرائیل است؛ در ساواک که ایشان بودند در بخش اقتصادی کار میکردند. یک کمیسیون سهجانبه هم بین ایران، اتیوپی و موساد بود. آیا واقعاً منافع ما اینقدر با اسرائیل گرهخورده و هماهنگ باید باشد؟! جالب این است که ساواک برای موساد در ایران خانه امن تأسیس کرده بود؛ یعنی ساختمان با امکانات و تجهیزات و خدمات که اسرائیل بتواند کارهای اطلاعاتیاش را در منطقه انجام دهد.
نصیری مینویسد به اداره کل سوم دائر بر اینکه اینها که این کارها را میکنند حداقل یک گزارش هم به ما بدهند. ما داریم پول را میدهیم، مکان را میدهیم، امکانات هم میدهیم اینها هیچ گزارشی نباید به ما بدهند؟! این بحث، همکاری صرف نیست؛ همه چیز به سود اسرائیل بود و ما هم زیر نظر اسرائیل. اسناد ما هم این را نشان میدهد؛ درمورد آمریکا هم باز همین را نشان میدهد. مرتب دفتر سازمان سیا در سفارت آمریکا در ایران برای ساواک نامه مینویسد که ما اسامی و زندگینامه 25 تا از کمونیستها را داریم، شما عکسهایشان را برای ما بفرستید. مرتب تقاضایشان را میفرستند.
حالا این اداره کل سوم با مطبوعات چگونه عمل کرد؟ برادرمان آقای دکتر علیمردانی ده جلد کتاب تحت عنوان مطبوعات عصر پهلوی به روایت ساواک درآورده است. اولین قدم هماهنگی برخی از روزنامهنگاران با اسرائیل، سفر به اسرائیل بود که اسنادش هست و منتشر هم شدهاند. روزنامه آیندگان به قول مرحوم جلال آلاحمد سفارت اسرائیل در ایران بود؛ با بودجه اسرائیلیها تأسیس شد. البته یک مقدار هم مؤسسه فرانکلین داد، صنعتیزاده هم یک میلیون و پانصد هزار تومان هم ایشان کمک کرد؛ چون در بعضی از اسناد هست که روزنامه آیندگان ارگان مؤسسه فرانکلین هم بود.
روزنامه آیندگان در خود اسناد ساواک هست که مدافع منافع اسرائیل است. البته آقای داریوش همایون عضو سازمان سیا بود، این در کتاب داریوش همایون به روایت اسناد ساواک آمده که حتی مأموریت به اندونزی و کجا و کجا او را میفرستند. از اینطرف با اسرائیلیها کار میکند؛ مسئول مطبوعات هم هست؛ البته وزیر اطلاعات و جهانگردی هم میشود که آنجا دیگر جایگاهش بالاتر است. بخشی از مطبوعات ما توقیف شدند در یک مرحله اگر اشتباه نکنم سال 1353، دهها مجله و روزنامه تعطیل شد.[3] عمدتاً سانسور هم دست اداره کل سوم بود. برخورد با ناشرین مذهبی را من خودم از نزدیک شاهد بودم. چندین موسسه انتشاراتی اسلامی را تعطیل کردند. شرکت سهامی انتشار را، که پانصدنفر به عنوان سرمایهگذاری هرکس مبالغ متفاوتی گذاشته بودند که مثلاً تعطیل نشود و یکی از مهمترین ناشران اسلامی بود، تعطیل کردند.
حجتالاسلام مولانا، از انتشارات دارالفکر، را در قم دستگیرش کردند، تبعیدش کردند به فومن و انتشاراتش را بستند. مدیر انتشارات آذر را بهقدری شکنجه دادند که دچار مشکل شد. او از دوستان قدیمی ما بود، خدا رحمتش کند آقای [مرتضی] عظیمی را. در خاطرات آقای احمد احمد بخوانید؛ ایشان یک مدت همسلولی آقای عظیمی بود. بیش از 700 عنوان کتاب را ممنوعه اعلام کردند. تنها رساله امام نبود: آثار آیتالله طالقانی، آثار جلال آلاحمد. کتاب نماز که شهید بهشتی در آلمان منتشر کرد در اینجا ممنوع شد؛ اینها اسنادش موجود است. یک جلسه هم میشود درباره مطبوعات و کتابها گذاشت. کتاب صدای اسلام، پیام اسلام، کتاب نماز حجتالاسلام مصطفی زمانی؛ او را بهقدری شکنجه دادند که تا آخر عمر یک مقدار بنده خدا مشکل جسمی داشت. البته از کتابهای کمونیستها هم ممنوعه داریم؛ بیش از دویست عنوان مال کمونیستها بود. ساواک با جریان چپ، حزب توده، چریکهای فدائی خلق که ضد رژیم و دنبال حکومت کمونیستی بودند، طبعاً برخورد میکرد.
در کنفدراسیون، ساواک چند منبع داشت، یک منبع هم سازمان سیا داشت؛ البته ساواک چند بار از سیا میخواهد او را معرفی کند، ولی معرفی نکرد. احتمالاً همین آقای [مهدی] خانبابا تهرانی باشد؛ سرنخها او را نشان میدهد؛ هنوز هم مشغول فعالیت است؛ در همهجا هم هست؛ در تشکیلات منافقین هست، تشکیلات اتحاد چپ هست، همهجا حضور فعال دارد. در کنفدراسیون، اینها منابعی داشتند؛ از درون، تمام اخبارشان میآمد که دو بخش آن منتشر شد: یکی پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک که هم در سازمان انقلابی حزب توده بود و هم در کنفدراسیون انگلستان. البته یکی همانند عباس میلانی وقتی آمد اینجا دستگیر شد، با ساواک همکاری کرد و استاد دانشگاه شد؛ الان هم شرایط دیگری دارد. سیروس نهاوندی از همین بچههای سازمان انقلابی حزب توده بود؛ آمد اینجا از منابع ساواک شد.
درمورد مساجد، مسجد هدایت برای چه تعطیل شد؟ مسجدالجواد برای چه تعطیل شد؟ مدرسه فیضیه برای چه کوبیده شد؟ یکبار سال 42 یکبار هم سال 53. دستگیریهای روحانیون برای چه بود؟ آیتالله دستغیب مبارزه مسلحانه داشت؟! آیتالله اشرفی اصفهانی با آن سن مبارزه مسلحانه میکرد؟! آیتالله غفاری مبارزه مسلحانه کرده بود؟! شهید آیتالله سعیدی یک بیانیه داد علیه سرمایهگذاری آمریکاییها؛ آیا او مستوجب این بود زیر شکنجه به شهادت برسد؟! در منزل آیتالله گلپایگانی برای چه شنود میگذارند، منبع میگذارند، آنجا کار میکنند! اسنادش را بخوانید، 3 جلد کتاب آیتاللهالعظمی گلپایگانی، 3 جلد کتاب آیتاللهالعظمی میلانی، 3 جلد کتاب آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی؛ اینها مراجع هستند؛ در امنیت یک کشور مرجعیت نباید آرامش داشته باشد؟ آسایش داشته باشد؟ باید مرتب در فشار باشد؟ شما از مراجع بگیرید بیایید تا پایین، تا وعاظ. اینهمه دستگیری روحانیون و وعاظ برای چی بود؟ تابهحال 85 جلد کتاب تحت عنوان یاران امام منتشر شده، بخوانید ببینید چه کار کردند. یک انتقادی آیتالله [هادی] روحانی در بابل کرد، دستگیر و زندانش میکنند. آیا او برای امنیت مملکت باید زندان برود؟! جلال آلاحمد به خود ثابتی میگوید که من را نمیگذارید درس بدهم، مقالاتم که در مطبوعات چاپ نمیشود، کتابهایم را ممنوع کردید و من را گوشه دیوار قراردادید؛ من هم به شما میتوپم.
چون فرمودند سایر احزاب را هم بگویید، اشاره میکنم. چریکهای فدای خلق مبارز میکردند، اعدام شدند، بعضیهایشان هم زندان طویلالمدت بودند. سازمان مجاهدین خلق مبارزه کردند، زندان رفتند، بعضیهایشان اعدام شدند، بعضیهایشان هم همکاری کردند که اسنادشان همهاش منتشر نشده، یکبخشی منتشرشده است. یکی از تشکیلات سیاسی از 1339 تا 1347 جامعه سوسیالیستها است به رهبری خلیل ملکی. او از مدافعین اسرائیل است. شما اسناد کتاب «خلیل ملکی به روایت اسناد ساواک» را نگاه کنید. برای کنفرانسی رفته فرانسه، از آنجا با هواپیمای اختصاصی گلدا مایر به اسرائیل میرود، با موشه دایان و اینها ملاقات میکند؛ وقتی هم میآید ایران با افتخار این را مطرح میکند. یک خاطره ای از آقای طالقانی نقل کنم به نقل از آقای دکتر سید محمدمهدی جعفری. آقای سیدمحمد مهدی جعفری نقل میکند، هنوزم استاد دانشگاه شیراز هست ـ بد نیست از ایشان سؤال کنید ایشان کاملتر میگوید ـ وقتی که آقای طالقانی آزاد شده بود جلال آل احمد میخواست بیایید دیدن عموزاده؛ خب به آقای طالقانی هم ارادت داشت. خلیل ملکی گفت من هم میآیم. با هم به دیدن آقای طالقانی میآیند. تا مینشینند آقای طالقانی میگوید چرا از اسرائیلیها دفاع میکنی؟ خجالت نمیکشی؟ میگوید اینها ملل متمدن هستند ..... این مزخرفات چیست شما میگویید مردم را آواره کردند در بیابان هستند .... میگوید نه اینها مترقی هستند یک کشور مترقی در مهد فئودالیته تاسیس شده ........ میگوید این مزخرفات را که باز تکرار میکنی! من میگویم چرا از این جنایتکارها دفاع میکنی. بعد میگوید من رفتم آنجا را دیدهام، خیلی متمدن هستند، برخوردهایشان هم خیلی خوب است. جلال آل احمد میگوید رئیس اینطور که شما میگویید نیست؛ ما هم رفتهایم و دیدهایم. گفت پس چه بود؟ گفت خررنگکُنی!
اسنادی داریم که بهاییها برای اسرائیلیها جاسوسی میکردند؛ اما اداره کل سوم هیچگونه اقدام نداشت یا در لُجنه شیراز مطرح میشود ما گزارشمان را برای لندن میفرستیم هیچ اقدامی ندارد. فراماسونها خیانت دارند میکنند هیچگونه عملیات درمورد فراماسونها ندارند. البته به یاد داشته باشیم ساواک حق ورود به لژها را نداشت و از بیرون اطلاعات جمعآوری میکرد؛ لذا مشکل ما الان این است که در تحلیل فراماسونری نمیدانیم در درون فراماسونری چه میگذشت مگر اینکه زندگی و کارنامه افراد را نگاه کنیم.
مجری محترم پرسیدند آیا ساواک درمورد امنیت مرزها کاری کرد؟ بله 2500 کیلومتر مرز شوروی را اینها نگهداشتند؛ البته آمریکائیها هزار نظامی آورده بودند در مرزهای ما؛ مضافا دو پایگاه جاسوسی از جمله در بهشهر داشتند. در مرز کردستان هم ملامصطفی بارزانی هم با آمریکاییها کار میکرد هم با اسرائیلیها. دوتا پسرش هم همینطور؛ اسنادشان منتشرشده؛ یعنی هماهنگی اسرائیل، ایران ملامصطفی بارزانی و اکراد؛ اسرائیلیها در کردستان ما علیه عراق و کشورهای دیگر تشکیلات داشتند؛ البته با ترکیه کاری نداشتند چون با آنها کمیسیون سه جانبه را داشتند. درکشورهای خلیج فارس فقط درمورد عراق بود که اینها حساسیت داشتند وگرنه بقیه یا دست آمریکاییها بود یاد دست انگلیسیها. درمورد پاکستان رابطه خیلی نزدیک بود که در یک مرحله ارتش 99 فروند هواپیما به پاکستانیها هدیه داد که هندیها هم متوجه نشدند. روابط سیستم اطلاعاتی ایران با پاکستان خیلی خوب بود؛ با افغانستان فراز و نشیب داشت: تا پادشاه بود رابطه خوب بود؛ حتی شاه افغانستان [ظاهرشاه] وقتی که تبعید شد محمدرضاشاه مرتب برایش مستمری ارسال میکرد. اگر بخواهیم به مستندات رجوع کنیم مطلب ادامه دارد. مطالب بالا را میتوان چنین جمعبندی کرد:
- سیستم اطلاعاتی دوره پهلوی مستقل نبود و زیر نظر آمریکا، اسرائیل و انگلیس قرار داشت؛
- اداره کل سوم مستقل نبود و برای ملت کار نمیکرد. دستگاه اطلاعاتی موقعی موفق است که برای ملتش و امنیت مملکت کار کند؛ اداره کل سوم اتفاقاً ضدامنیت بود. حالا هم وابستگی بعضی از رؤسا به انگلیس یا به آمریکا یا به اسرائیل؛ درمورد خود آقای ثابتی اگر زمانی وقت شد یک صحبت مستقلی خواهم داشت. وقتی وابستگی آنگونه داشتند عادی بود که نتوانند عملکرد مثبتی داشته باشند. دستگیری، زندان، تبعید، شکنجهها که هنوز بخشی از آن نسل زنده هستند. بین 1350 تا 1357 که کمیته مشترک ضدخرابکاری فعالیت داشت بیش از هشت هزار و پانصد نفر شناسایی شدند و زندان رفتند؛ از نوجوان 14ساله چه دختر چه پسر. استاد محمدحسن رجبی 14 ساله بود دستگیرشد. خانم سوسن حداد عادل 14ساله بود. دختر خانم دباغ 14ساله بود و نامزد داشت. برای یک انشاء دختری را آوردند آنجا شکنجه کردند. من چندوقت قبل سندش را دیدم که در گیلان، در یک روستای املش، یک کارگر حرفی زده درمورد شاه که وی لیاقت ندارد برای حکومت. آقای ثابتی نوشت او را بیاورید کمیته مشترک ببینیم او کیست. اگر سیستم اطلاعاتی پهلوی وابسته به اسرائیل، آمریکا، انگلیس نبود، حتی به دفاع از شاه هم به این مردم ظلم میکرد، ما اینقدر ناراحت نبودیم و اینقدر اذیت نمیشدیم. این آقای دکتر منتظمی کتابی ترجمه کرد تحت عنوان «یهود در قرآن» اثر عفیف عبدالفتاح طیاره. این کتاب را من خودم برای اجازه اش میرفتم؛ یکسال و نیم ما میرفتیم میآمدیم؛ اینجا را حذف کن، این آیه را حذف کن، این مطلب را حذف کن، حذف که کردیم وقتی کتاب برای چاپ می خواست برود تماس گرفتند با انتشارات بعثت که کتاب را منتشر نکنید چون اوضاع خاورمیانه بحرانی است!
[1]. «این سازمان [ساواک] در سال 1953 به ژنرال بختیار سپرده شد و او سازمان سیا را برای مشاوره به کار گرفت. در نتیجه بسیاری از افسران ساواک برای کسب تعلیمات سیا به لانگلی رفتند و بعضی نیز به دیگر کشورهای غربی اعزام شدند تا شیوههایی را که در آنجا به کار میرفت فمئنراگیرند... در هیچکشوری مسئولیت اعمال پلیس و نیروهای اطلاعاتی بر عهده پادشاه یا رئیس کشور گذاشته نشده است... در ایران، مسئولیت مستقیم ساواک بر عهده نخستوزیر بود»: محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه حسین ابوترابیان، مترجم، 1371، صص338 و 340.
[2]. تیمسار منوچهر هاشمی، فارغالتحصیل دانشکده افسری، ریاست شعب استانی ساواک در فارس و خراسان و آخرین رئیس اداره ضد جاسوسی ساواک، در مصاحبه با شاهرخ مسکوب در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد میگوید: «چند ماه قبل از آمدن من به تهران این اداره کل هشتم به نام اداره کل هشتم تشکیل شده بود و آمریکاییها دو، سه نفر مستشار آورده بودند گذاشته بودند داخل اداره کل هشتم. سی، چهل نفر بیشتر کادر نداشت که من روزی که برکنار شدم در حدود بین بالای پانصد تا ششصد نفر کادر داشتیم در سطح کشور کادر البته بیشتر کادرهای مراقبتی داشتیم. کادرهای مختلف بهطور کلی سازمان اداره کل هشتم در مرکز و در شهرستانها. وقتی من وارد این اداره شدم، اولین کاری که کردم که توجهم جلب به این خارجیها که ما که کار ضدجاسوسی میکنیم، چطور یک خارجی که نشسته اینجا و به تمام امور و اعمال ما این واقف خواهد شد، دیگر این نمیتواند، به اضافه دیدم این اثرش در این جوانهایی که ما استخدام میکنیم، به اینها وقتی میگوییم ما اداره ضدجاسوسی تشکیل دادیم که خارجیها را مراقبت کنیم، بعد همان خارجیها نشستند توی اداره ما».
[3]. مهمترین واقعه مطبوعاتی سال 1353، توقیف و تعطیلی 64 نشریه در 29 مرداد این سال بود. نشریاتی چون «سپید و سیاه»، «تهران مصور»، «روشنفکر»، «فردوسی»، «امید ایران» و «سالنامه دنیا» از جمله نشریات توقیفشده بودند.
دانلود متن سخنرانی