بازخوانی صهیونیسم سیاسی؛ پروژهای فراتر از مرزهای دولت اسرائیل
نشست نقد و بررسی کتاب «در برابر وجدان خویش» اثر آلیسون ویر در کتابخانه ملی برگزار شد؛ در این رویداد سخنرانان به ریشههای صهیونیسم سیاسی پرداخته و تاکید کردند که صهیونیسم امروز شبکهای جهانی و سازمانیافته است که با منافع قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی غربی همپوشانی دارد؛ پروژهای فراتر از مرزهای دولت اسرائیل و بخشی از سیاستهای کلان امپریالیستی.
به گزارش روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، نشست نقد و بررسی کتاب «در برابر وجدان خویش» اثر آلیسون ویر و ترجمه منصور آسیم که توسط نشر نی روانه بازار شده است، در اندیشگاه فرهنگی این سازمان با حضور جمعی از پژوهشگران، استادان و علاقه¬مندان به حوزه تاریخ و مطالعات انتقادی، برگزار شد.
در این نشست که با دبیری صالح زمانی همراه بود، عبدالعلی رضایی، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی و منصورآسیم، مترجم کتاب و فعال فرهنگی، بهعنوان سخنرانان اصلی به بررسی ابعاد گوناگون این اثر پرداختند.
صهیونیسم سیاسی؛ پیوند تاریخی با استعمار غربی
در ابتدای نشست، عبدالعلی رضایی، جامعهشناس و پژوهشگر اجتماعی، با تمرکز بر ریشههای تاریخی و ساختار سیاسی صهیونیسم، سخنرانی خود را ارائه داد.
وی با اشاره به محتوای کتاب، تاکید کرد که صهیونیسم سیاسی پیش از شکلگیری دولت اسرائیل پدید آمده و خاستگاه آن نه در اجتماعات یهودی بلکه در میان مسیحیان صهیونیست اروپایی بوده است.
به گفته وی، این جریان از دهه چهارم قرن نوزدهم بهعنوان یک گفتمان سیاسی مطرح شد و از همان ابتدا با پروژه استعماری بریتانیا پیوند داشت.
رضایی با بیان اینکه صهیونیسم سیاسی تلفیقی از دو وجه الهیاتی و سیاسی است، تصریح کرد: این گفتمان از نیمه قرن نوزدهم با اتکا به نهادها و سازمانهای رسمی، توانست به مراکز قدرت در بریتانیا و بعدها ایالات متحده متصل شود و در قالب سیاستهایی تاثیرگذار بر زندگی میلیونها نفر در جهان عرب و فراتر از آن ایفای نقش کند.
وی با اشاره به مفهوم «بازگشت» یهودیان به فلسطین، آن را ساخته و پرداخته مسیحیان تبشیری دانست و گفت: این مفهوم از قرون وسطا و بهویژه از قرن نوزدهم بهتدریج چهرهای سیاسی به خود گرفت و در نهایت به یک جنبش سیاسی با ساختاری جهانی و سلسلهمراتبی تبدیل شد که هدف آن تاسیس دولتی در سرزمین فلسطین بود.
رضایی اظهار داشت: بریتانیا با تفسیر خاصی از متون مقدس، از دهه ۱۸۶۰ به بعد حمایت رسمی خود را از پروژه تاسیس دولت یهودی در فلسطین آغاز کرد، چراکه این منطقه را حلقهای کلیدی در اتصال سرزمینهای مستعمراتی خود از مصر تا هند میدانست.
وی صهیونیسم سیاسی را بخشی از یک پروژه استعماری توصیف کرد که امروزه نیز ادامه دارد، با این تفاوت که ایالات متحده جایگزین بریتانیا شده است.
مشاور پژوهشی نشر نی ادامه داد: صهیونیسم امروز شبکهای جهانی و سازمانیافته است که با منافع قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی غربی همپوشانی دارد؛ پروژهای فراتر از مرزهای دولت اسرائیل و بخشی از سیاستهای کلان امپریالیستی.
رضایی همچنین به نحوه مواجهه صهیونیسم با جمعیت بومی فلسطین پرداخت و اظهار داشت: تصور غالب در این نگاه این بود که فلسطین سرزمینی بدون ملت است که میتوان با بومیان آن همانگونه رفتار کرد که با بومیان استرالیا، آمریکا یا نیوزیلند رفتار شد؛ اما تاریخ نشان داده که مردم فلسطین برخلاف آن نمونهها، با مقاومت سیاسی و اجتماعی، اجازه تحقق کامل این پروژه استعماری را ندادهاند.
این جامعهشناس در پایان سخنان خود، به تحولات پس از جنگ ۱۹۶۷ اشاره کرد و گفت: از این مقطع به بعد، ایالات متحده نه تنها حامی اصلی پروژه صهیونیسم سیاسی شد، بلکه اصل اساسی سیاستهایش حفظ برتری نظامی کیفی اسرائیل بر کشورهای منطقه بود؛ اصلی که از دوره ریاستجمهوری ریگان تثبیت شد و تاکنون نیز ادامه دارد.
بررسی ریشههای صهیونیسم سیاسی
در ادامه این نشست، منصور آسیم، مترجم کتاب با اشاره به زمینههای تاریخی و اجتماعی شکلگیری صهیونیسم سیاسی گفت: اگر گفتمان استعماری را از منظر بیرونی بررسی کنیم، باید به شرایطی توجه کنیم که در طول قرون متمادی در جوامع یهودی اروپا شکل گرفت. از قرن سیزدهم و حتی پیش از آن، زمانی که کلیسای کاتولیک پوشیدن لباسهای مشخص را برای یهودیان اجباری کرد، تا ایجاد نخستین گتوها در ایتالیا در قرن شانزدهم، همه اینها زمینهساز انزوای اجتماعی یهودیان در اروپا بود.
وی ادامه داد: تخاصم مذهبی میان مسیحیان و یهودیان، نگاه خصمانه نسبت به یهودیان بهعنوان «قاتلان مسیح» و مسائل اقتصادی مانند تحریم ربا در مسیحیت که سبب میشد جوامع اروپایی برای تامین مالی به سراغ وامدهندگان یهودی بروند، همگی موجب شکلگیری نوعی فشار دائمی بر جوامع یهودی شد. این فشارها در نهایت زمینهساز شکلگیری صهیونیسم سیاسی درون جوامع یهودی اروپایی در اواخر قرن نوزدهم شد.
آسیم به ابعاد مهاجرت یهودیان اشاره کرد و گفت: تا پیش از این، مهاجرت یهودیان به سرزمین مقدس اغلب جنبهای صرفا مذهبی داشت، اما از اواخر قرن ۱۹ این امر وارد فاز عینی و سیاسی شد. حتی با وجود برخی اصلاحات مانند آزادیهای نسبی در دوران پس از ناپلئون یا بعد از تاسیس امپراتوری آلمان در سال ۱۸۷۱، فشارها بر جوامع یهودی ادامه داشت. در این فضا، روشنفکران یهودی برآمده از جریانهای احیای دینی، ایده ایجاد «سرپناهی امن» برای یهودیان را مطرح کردند. صهیونیسم سیاسی از ابتدا پروژهای فراتر از تاسیس اسرائیل بود. زمانی که لابی صهیونیست در آمریکا شکل گرفت، نه کشوری به نام اسرائیل وجود داشت و نه تمام یهودیان با این ایده موافق بودند. بنابراین، اصطلاح صحیح، «لابی صهیونیستی» است، نه «لابی اسرائیل» یا «لابی یهود».
وی گفت: در سال ۱۸۹۷ با برگزاری نخستین کنگره صهیونیستها در بازل سوئیس، ایده بازگشت به سرزمین مقدس به پروژهای سیاسی تبدیل شد. صهیونیستها تلاش کردند از طریق شبکهای پیچیده از سازمانها و نهادها، بهویژه در آمریکا، حمایت جامعه یهودی را به سمت صهیونیسم سوق دهند.
آسیم به شخصیتهایی چون لوئیس براندایس، یکی از چهرههای کلیدی در تاریخ صهیونیسم آمریکا اشاره کرد و گفت: براندایس در ابتدا یهودی غیرصهیونیست بود، اما از طریق شبکههای لابی صهیونیستی جذب پروژه صهیونیسم شد. همین نشان میدهد که لابی صهیونیستی چطور توانسته افراد و نهادها را در ساختارهای تصمیمگیری آمریکا با خود همراه کند.
این فعال فرهنگی در ادامه درباره نویسنده کتاب گفت: آلسیون ویر، خبرنگاری است که در سال ۲۰۰۰ به دنبال وقوع انتفاضه، حرفهاش را رها کرد و به سرزمینهای اشغالی رفت تا از نزدیک وقایع را مشاهده کند. او حاصل مشاهدات خود را پس از ۱۴ سال در قالب کتابی مستند و ژورنالیستی منتشر کرد. اگرچه متن اصلی کتاب مختصر است، اما در پاورقیها منابع و مستندات فراوانی برای مطالعات تکمیلی آمده است.
آسیم در ادامه با استناد به بخشهای مختلف این کتاب، به بیانیه بالفور اشاره کرد و گفت: این بیانیه در نوامبر ۱۹۱۷ در قالب نامهای از لرد بالفور، وزیر خارجه بریتانیا، به لرد روچیلد نوشته شد. بر اساس آن، بریتانیا وعده داد در صورت پیروزی در جنگ جهانی اول، سرزمینی برای یهودیان در فلسطین فراهم خواهد کرد. صهیونیستها از دو سال قبل از این بیانیه، تلاش خود را برای جلب حمایت یکی از قدرتهای جهانی آغاز کرده بودند. آنان از شرایط بحرانی نیروهای متفقین در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ استفاده کردند و در ازای تلاش برای جلب حمایت آمریکا برای ورود به جنگ، قول مساعد بریتانیا را برای ایجاد این «سرپناه ملی» گرفتند.
وی نکات مختلف و کلیدی این کتاب را برشمرد و در ادامه به نقش سازمان «پاروشیم» براساس متن کتاب اشاره کرد و گفت: این سازمان بهعنوان هسته مرکزی لابی صهیونیستی در آمریکا، شبکهای از ارتباطات موثر را در سطح جهانی ایجاد کرد. از بنیانگذاران آن نیز قاضی براندایس بود. در کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ علیرغم اینکه بسیاری از مقامات آمریکایی در آن زمان با تشکیل دولت یهود مخالف بودند و آن را در تضاد با منافع ملی آمریکا میدانستند، لابی صهیونیستی توانست حضور تاثیرگذاری در این نشست داشته باشد.
آسیم با اشاره به قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ نیز گفت: این قطعنامه به تقسیم سرزمین فلسطین اختصاص داشت. با استناد به کتاب، فشارهای گستردهای وجود داشته که صهیونیستها برای تامین آرای لازم در سازمان ملل وارد کردند، از تهدید اقتصادی کشورهای مخالف تا وعدههای کمک مالی و پروژهای به کشورهایی که رای مثبت بدهند. علیرغم تصویب قطعنامه ۱۸۱، این قطعنامه تعهدآور نبود و صرفا توصیه محسوب میشد. بنابراین، شورای امنیت هیچگاه آن را به اجرا نگذاشت و تشکیل دولت اسرائیل عملا خارج از بستر حقوقی سازمان ملل پیش رفت.
پس از پایان سخنرانی، پرسش و پاسخ میان سخنرانان و شرکتکنندگان در نشست مطرح شد.