نشست تخصصی آسیب شناسی آموزش هنر در مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار گردید.


تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۱۲/۱ - ۰:۰:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۷/۱۵ - ۱۵:۵۴:۲۵
نشست تخصصی آسیب شناسی آموزش هنر در مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار گردید.

مركز اسناد و كتابخانه ملي فارس در راستاي فعاليت­هاي فرهنگي و علمي، زمينه برگزاري نشست تخصصي آسيب شناسي آموزش هنر را در تاريخ 31/5/91 فراهم نمود. به منظور معرفي و تبيين ديدگاه دكتر حبيب ­اله آيت اللهي چهره ماندگار هنرهاي تجسمي در موضوع آسيب شناسي آموزش هنر بخش نخست نشست اختصاص به سخنراني ايشان داشت. در بخش دوم نشست كه با حضور اساتيد هنر و معماري به شرح زير برگزار شد موضوع آسيب شناسي آموزش هنر مورد بحث و بررسي قرار گرفت:

1-    دكتر محمد علي­ آبادي، استاد دانشكده هنر و معماري دانشگاه شيراز

 

آسيب جدي كه مشاهده مي شود آن است كه در روند آموزش هنر اتفاقي دارد مي افتد كه اگر بخواهيم به عنوان سَال پايه بدان نگاه كنيم. آيا با نگاه فلسفي مي شود آسيبهاي بنياديني كه در حوزه آموزش معماري وارد مي شود با فلسفه به صورت تطبيقي مقايسه كرد. وقتي وارد حوزه هاي وجود شناسي و معرفت شناسي مي شويم تقريبا به بنيادها به نوعي نگاه مي كنيم كه اگر بخواهيم با اين نگاه به موضوع هنر و آموزش هنر نگاه كنيم بنده اين موضوع را بيشتر درك ميكنم. آسيب شناسي هنري در اثر آموزش هنرمشكلي جدي دارد كه اصلا معرفت هنري براي هنرمند بروز نمي كند. اعتقاد بنده آن است كه وقتي معرفت هنري رخ دهد اين مسير طي مي شود.

تعريف معرفت هنري: معرفت شناخت بعد از جهل دريافت چيزي از طريقي كه منتج به وصول تصور شود. فهم مقصد دار- معرفت فهمي است كه شما در يك جهتي حركت مي كنيد اگر بخواهيم جايگاه معرفت را در شناخت هنر بررسي كنيم اگر مراتب را به تعبير حوزه انديشه اسلامي وارد كنيم بحث حقيقت و علم. هنگاميكه به حوزه معرفت ميرسيم در آنجايي كه فهم وادراك و احساس در مرتبه پايين تر معرفت قرار مي گيرد معرفت در جايگاهي است كه فصل عقلي موجب نفوذ در ذات هويت اشيا مي شود. فهم مقصد دار را معرفت گويند. آن چيزي كه از هنر درك مي شود آنجايي كه وارد موضوع شناخت واژه اي هنري ميشويم نه اينكه تفكر عقلايي در واقع فهم و نتيجه گيري است. آيا مي توان به تعبير تطبيقي وارد حوزه فلسفه شد و يك فرايند سازي از معرفت در حوزه هنر به دست داد.

حوزه هاي سه گانه باور- صدق و توجيه در حوزه معرفت مورد توجه اند.

باور يك امر به عنوان كليات احساس مي شود بعد بايد ديد حقيقتي براي آن در ذهن ما مستند سازي شود. بعد از آنكه بايد ذهن جنبه موجه بيروني هم داشته باشد تا مشاهده گردد مانند باورهاي ما نسبت به مادر كه همه ما تجربه كرديم.

وقتي حقيقت مادر براي ما با توجه به صدق بيروني معين ميشد سپس به يك حقيقت مي رسيديم. وقتي كه يك نفرمجهز به باور صادق موجه گردد ديگر چيزي نمي تواند در او شك ايجاد كند و جلوي او را بگيرد- قطعا با اين باور مي توان حركت نمود. آنچه كه خودم احساس ميكنم باور جدي و بنيادين آسيب در حوزه هنر باور اساسا چيزي است كه نياز به اثبات ندارد و در ذهن وارد مي شود و ذاتي است. حرف ها و رفتارو روش زندگي ما از باور ما نشات مي گيرد.

اساسي ترين خصوصيت ذهن است و سبب شكل گيري اعتقاد ما مي شود. صفاتي كه به افعال ما تعلق مي گيرند از باورهاي ما شكل مي پذيرنذ و انگيزشهاي ما تحت تاثير باور ما قرار ميگيرد. پس باور در معرفت هنري بخصوص در بحث هنر زمينه اي براي پزيرش حقيقت است يعني باقبول باور حقايق پذيرفته مي شوند.

آيا در حال حاضر باوري در جامعه هنري تعميم دارد؟ درست است كه باورهاي ديني و سنتي در هنر وارد شده است ولي مفهوم درستي از آن ارائه نگرديده است.

آيا امروز در فضاي آموزش هنر زمينه هاي تبليغي كافي جهت معرفي باورها وجود دارد؟

حال نقش كساني كه مي تولنند باورسازي كنند اهميت دارد. دولت-منتقد هنري- مدرس يا هنرمند

استاد و مدرسي كه هنوز هنر را باور نكرده است و در زندگي خود مشكل دارد چطور ميتواند آن را تدريس كند در نتيجه چطور ميتواند هنر واقعي را درك نمايد.

حقيقت مفهوم . اصطلاحي است براي اشاره به ذات هر چيزي كه معرفت از آن نشات مي گيرد.

صدق اعتبار خود را در هنر از آنجا مي آورد كه هنگامي كه به صدق يك مساله نگاه مي شود حقيقت آن مشخص مي شود.

توجيه: فرق موجه بودن با صدق در آن است كه توجيه امري بيروني و ثابت است در حاليكه صدق و حقيقت دال بر مطابقت با تصورات خارج است كه اساسا ذهني است. هنگامي كه از توجيه ودرستي صحبت مي شوداز يك شي بيروني صحبت مي شود كه با نشان دادن آن شي به فرد صورت مي گيرد.

در جايگاه توجيه در معرفت و امر موجه  در هنر اعتبار بخشي از آن است. يعني به اعتبار چيزي كه در بيرون اسن بر باور خودصحه ميگذاريم كه بر اساس آن است كه آثار بيروني متجسم ميشود. اگر ميخواهيد كارپژوهشي در هنر ترجمه انجام بدهيد ميتوان يك اعتبار بيروني ازآن به دست آورد.

آيا در آموزش امروز معماري واقعا به آثار راستين و توجيه شده ارجاع داده مي شود؟

خير متاسفانه. چون منتقدي اساسا وجود ندارد.

متولي آثار موجه و آثار درست هم دولت  هم مدرس و هم هنرمندان هستند كه خلق مي كنند. كپي و تقليد در اين امر جايز نمي باشد. لذا نظام هنري بايد اصلاح شود. بايد نظامهاي انتقادي ارزشگذاري كند و امتياز دهد.

به اعتبار آنچه گفته شد آنچه در وجود راهيافتگان حوزه هنر وجود دارد همان حقيقت معرفتي است كه از هنر براي آنها حاصل شده است. اميد به اينكه براي تمام ما حاصل گردد.

 

2-    دكتر محمدرضا خالصي، استاد ادبيات و فلسفه جهاد دانشگاهي

 

عرض ادب و احترام خدمت حضرت دكتر آيت اللهي و عرض سلام خدمت عزيزان بزرگوار

بدون شك در اين فرصت كم بحث طولاني مثل آسيب شناسي آموزش هنر را نميتوان به طور كامل به تحليل نشست. شايد اشارتي كفايت كند. در نتيجه سعي ميكنيم در دو مقوله بطور خيلي خلاصه و سريع مطلب را عرض كنم. يكي مقوله هنر و ديگري مقوله آموزش هنر. نكته مهم اين است كه در بحث فلسفه هنريك مبحث بسيار ذهن كش و يك عرض مفصلي است كه نمي توان وارد آن شد. اما مباحثي كه دكتر آيت اللهي و فيزابي فرمودند به عنوان هنري كه وارد عرصه ايراني و اسلامي ما شد. بنده كمي از آن خواهم گفت چون به مقوله آسيب شناسي نزديك است.

با نگاهي به گذشته مي توان ديد كه افلاطون ميگفت شاعري كه شوريدگي آسماني نداشته باشد نمي تواند با تكنيك شاعر شود بقول خودش شاعر محروم و ناكام مي شود، در نتيجه شاعر به آن دردانه هنري دست نخواهد يافت. اين سخن بر اين محور است كه هنر فقط تكنيك نمي باشد. بعد از افلاطون، نوافلاطوني ها مي گفتند: هنر افاضه است يعني تجلي زيبايي هنر مي شود و بر اين اساس بود كه اشيا محسوس كه وقتي وارد عرصه ايده شده؛ آنگاه وارد عرصه هنر مي شوند. ايده از اين لحاظ كه مربوط به جهان عقل بود مورد توجه قرار داشت. بالاترين جهان، جهان معقولات بود كه زيباترين هستي شمرده مي شد. آنجايي كه عقل قرار مي گرفت و ايده شكل مي پذيرفت، آنجايي بود كه هنر جايگاه خودش را شكل داد. اين مساله وارد هنر اسلامي ما مي شود. با بهره گيري از منابع عظيم قرآن كه محورزيبايي شناسي اسلامي است وارد عرصه قرآن مي شود. اولين كساني كه وارد اين عرصه شدند، فلاسفه اخوان الصفا هستند. اينها وارد اين مساله شدند كه به نوعي نظام موسيقايي در كائنات باور داشتند و مي گفتند كه يك فضاي تناسيب در موسيقي كائنات وجود دارد كه هنر موسيقي كائنات است. كه از اين عالم به بالا ميرود و وارد عالم پايين مي شود و تمام جهان را در بر مي گيرد و موسيقي كه به عنوان موسيقي معمولي استفاده مي كنيم بخشي است از موسيقي بالا و علوي. به همين دليل اين نظام موسيقي را مي گفتند كه لحن ويژه اي دارد كه هر كس مي تواند از آن استفاده كند. حكيم نظامي در هفت پيكر مي گويد علت نامگذاري را هم سنخي عروسان چرخ (عالم بالا) با عالم زميني و مادي مي داند و اين هم سنخي و هم آرايشي را ميل آسمان به سخنراني خود مي داند. به شكلي ميتوان گفت كه در انديشه تفكر هنر اسلامي، فرقي بين صورت و معنا نيست. زيرا حضرت حق را واهب الصور مي گفتند. از طرف ديگر الله هو المعني. در نتيجه هم صورت و معني در فضا شكل پيدا مي كند و بر اساس آيات قرآني هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن معني خداوند اول و آخر، باطن و ظاهر تمام موجودات است. پس صورت و معنا وقتي به شكل هنري قرار مي گيرد در عرصه تفكر ديني ما مي شود يك فضا و يك فرم. زمخشري مي گويد اسلوب هنري قرآن بدان خاطر است كه زيبايي ظاهري و باطني را در خود جمع كرده. بر همين اساس است كه گفته مي شود قرآن را به عربي بخوانيد. ابن عربي مي گويد اگر كلمه هنر را به معناي فضيلت و كمال بگيريم عالم تماما كلمات خداست. العالم صنعه الله. اين صفت به معناي همين هنري است كه در حال حاضر بكار مي رود. يعني عالم هنر خدامند است و خداوند هنر مند است. اين جهان را به عنوان اثر هنري خودش ايجاد كرده است، يا در جايي ديگر مي گويد خداوند با اين هنر خود را نمايش داده است. يعني نمايشگاه خداوند از ديدگاه ابن عربي اين جهان هستي است. به همين دليل از طرفي ديگر مي گويد كه عالم جمال الله است.

پس در انديشه عرفاني ما هنر در شكلي قرار مي گيرد كه انسان بايد موصوف خلقت بشود و چون ما نميتوانيم خلقت كنيم، آن خلقت را در وجودمان با توجه به نيروي تخيلي خود انجام مي دهيم كه خليفه الله هستيم.

ابوحامد غزالي در احيا علوم دين مي گويد كه اساس زيبايي خداوند است كه نمي شود انسان بي اعتدال باشد و بتواند اثر هنري كه اعتدال دارد را ايجاد كند.

ابن سينا مي گويد هنر پاكدامني از زشتي ها و غيره است. بهمين دليل هنگامي كه هنرمندان وارد عرصه هنر مي شوند از اينها سخن مي رانند. به عنوان مثل مير عماد گويد كه كاتب بايد از صفات ذميمه احتراز كند زيرا كه اين صفات نشان بي اعتدالي است و حاشا كه از نفس بي اعتدال، كاري بر نيايد كه در آن اعتدال باشد.

آموزش هنر در يك چرخه بزرگ زيستي شكل مي گيرد. اگر آن زمينه ها بررسي شود، آنچه كه در دانشگاهها اتفاق مي افتد چندان نمي تواند از اين آسيب ها بر حذر باشد.

نخستين مساله آن است كه از كودكي تا پيري ما هنر مشغله ماست. نكته اساسي آن است كه اين هنر را در جامعه بررسي كرد. در گزارشي كه از خبرگزاري چين در سال 2006 منتشر شده، نوشته شده است كه مردم چين كه بيش از 6/23 درصد از مجموع كل درآمد ساليانه خود را صرف آموزش هنر فرزندان زير 18 سال مي نمايند. اميدواري به سرمايه گذاري سودآور در زمينه آموزشي براي برخورد از درآمدي بالاتر در آينده يعني امروز سرمايه گذاري مي كنيم كه تا كه فردا بتوان از آن بهره برداري كرد. پس به همين دليل در فضايي كه مي تواند يك كشور مدرن، كشور در حال توسعه حركت نمايد تحصيل يك علم موجب حركتهاي مادي مي شود( پيشرفت مادي ايجاد مي كند). مثلا در كانادا در سال 2000 وقتي نگاه مي كنيم حدودا درآمد ساليانه آنها حدود سي هزار و هفتصد و هفده دلار مي شود. آنها وقتي مي آيند آن شيب را مشخص مي كنند درآمد زير ديپلمه ها مي شود بيست و يك هزار دلار، ديپلم مي شود 27 هزار دلار، فوق ديپلم 31 هزار دلار، كارشناس 42 هزار دلار ئ دكترا 50 هزار دلار مي رسد. اين شيب منطقي است . اين جامعه آماري هم 58 ميليون نفر است. ( جامعه آماري وسيعي است). اما در ايران نگاه كنيم ببينيم چرا وضعيت هنر در دانشگاههاي ما اين گونه است. اين آسيب شناسي كه استاد فيزابي فرمودند چه اتفاقي مي افتد. در آمار منطقه 5 شهرداري تهران  در مورد كارگران مشاغل ساختماني در سال 1388، معمار 550 هزار ريال، بناي ماهر 450 هزار ريال، بناي ساده 350 هزار ريال، كارگرها 200 هزار ريال، كارگر ساده 150 هزار ريال در هشت ساعت كار. بر اساس ابلاغيه معاونت آموزشگاهها، آموزش دانشگاه هنر در همان سال، حق التدريس آقايان- دكتراي تخصصي 53 هزار و ششصد و پنجاه و سه ريال، كارشناس ارشد و دكتراي عمومي 37 هزار و سيصد و نوزده ريال و كارشناس هفده هزار و سي يال. يعني توزيع درآمد با تحصيلات هماهنگ نمي باشد. يعني حقوق كارگران و مشاغل ساختماني را به ساعت تبديل كنيم. مربي كارشناسي 31 درصد، مربي كارشناسي ارشد 34 درصد و مدرس دكترا 22 درصد كمتر از كارگران ساختماني در قسمتهاي مختلف دريافت مي كنند. در اينجا اين اتفاق در كل جامعه مي افتد. نمي توان توقع استفاده از هنر و رونق هنر را نداشته باشيم چون اين شيوه منطقا به اين صورت نيست. آنچه ما در اهداف كتاب راهنمايي معلمان در آموزش هنر در مدارس ايران تحت عنوان روش تدريس هنر اهداف بسيار غني ذكر شده است. اهدافي كه نسبت به هم نوعان خودش در منابع مشابه خارجي به هيچ وجه قابل قياس نمي باشد. اما اين اهداف به منصه ظهور نخواهد رسيد. نمونه بارز آن سرخوردگي و ياس ميان دانشجويان رشته هاي هنر در پيش بيني آينده شغلي آنهاست. عدم جذب فارغ التحصيلان رشته هاي هنري در مقاطع مختلف توسط بازار كار است. اشتغال فارغ التحصيلان رشته هاي هنري در مشاغل غير مرتبط كه هم استاد آيت اللهي و هم استاد فيزابي اشاره نمودند. واردات گسترده محصولات هنري در خارج از كشور. نمونه برداري هنرمندان ايراني از محصولات خارجي بدون انطباق با ويژگيهاي فرهنگي در بررسي 50 يا صد سال گذشته، جز به تقليد و گرته برداري از فرهنگ غرب براي آموزش هنر هيچ كار ويژه اي ايجاد نكرديم. بهمين دليل عدم ارتباط منطقي ميان اهداف و نيازهاي جامعه با كاريابي فارغ التحصيلان و جود دارد. از آنطرف قضيه با تحليلي كه من داشتم 600 هنرستان هنر و 35 دانشگاه گفته اند در سطح كشور وجود دارد. با نگاهي به مدارس هنري در ژاپن در مقطع راهنمايي هفته اي 6 ساعت هنر تدريس مي شود. در حالي كه تنها هفته اي سه ساعت رياضي تدريس مي شود وايجاد خلاقيت مي نمايد. هنر در آن فضا وارد عرصه خلاقيت مي شود. تبديل انديشه ها به خلاقيتي كه به آن اشاره شد. ما در فلسفه جديد آموزش هنر مي گوييم شكوفايي استعدادهاي كودكان و نوجوانان، علت وجودي و وجوبي آموزش هنر مي شود. به همين دليل دوستان من هنگاميكه در فضاي اجتماعي شما وارد مي شود، هنر در اندازه هاي شغل معمولي انتخاب نمي شود. يعني وقتي شما شاعر و موسيقيدان و هنرمند هستيد به شما تبريك مي گويند و مي پرسند شغلت چيست مي گوييد هنرمند يعن ياين كه اين مشاغل تامين اجتماعي ندارندو وقتي تا مين اجتماعي ندارد يعني اين كه فرهنگ عمومي ما هنر را تفريح مي داند نه خلاقيت و نه تفكر. در نتيجه فاجعه يك خانواده متوسط آن است كه يكي از فرزندان آنها به هنر گرايش پيدا كند.  با بررسي فارغ التحصيلان دهه هاي 60 و 70 و 80 دانشگاههاي هنر مي توان ديد كه شصتي ها به تذريس روي آوردند.  دهه هفتاد عملگرا شدند و دهه هاي 80 رفتند گرايشهاي پژوهشي و تحقيقاتي. چرا؟

ج.م برنامه اي براي آنها وجود ندارد. بايد برنامه هايي كه براي فارغ التحصيلان تنظيم مي شود مطابق با نياز بازار كار باشد. ما در تقليد هم آنچه گرفتيم چيزي نبود كه بر اسا برنامه ريزي و فرهنگ ما مطابق باشد. با توجه به فرهنگ 8 هزار ساله ايران زمين ما بايستي به هويت خود رجوع كنيم و پيشينه تاريخي خود را در عرصه هنر هرگز فراموش نكنيم.

 

3-    بهمن فيزابي، عضو هيات علمي دانشكده هنر و معماري دانشگاه شيراز

 

خدمتتان كه عرض كنم از سال 1362-63 كه وارد فضاي دانشگاهي شدم، اين افتخار را داشتم كه در خدمت جناب آقاي دكتر آيت اللهي بودم و ايشان از اساتيد خوب و تاثيرگذار بر بنده بودند. در دو مقطع بنده در خدمت ايشان بودم. اين شور هميشه با ما بود كه روز دوشنبه خدمت استاد برسيم و تمامي مطالبي كه مي فرمودند به گونه اي بود كه اين حقير ذهنيت آن را پيدا مي كردم كه يك هفته مشغول باشم و در سير و سلوك معنوي به سر برم. كم هستند اساتيدي مانند ايشان كه بتوانند چنين موج تفكر عميقي در دانشجوايجاد نمايند. بنده به واقع كلاسهاي ايشان را لمس كردم. علاوه بر اينكه مطالب ايشان به ژرف بنده را تحت تاثير قرار مي دادند، چيزي ديگر هم وجود داشت و آن فرهنگي بود كه استاد هميشه با خود به كلاس مي آوردند. بنده از ايشان آموختم كه دقيقا در زمان برخورد با مقوله هنر تحت تاثير خودباختگي فرهنگ غرب قرار نگيرم و اين را بدانم كه ما از سرزميني هستيم كه ريشه هاي خيلي عميقي در زمينه هنر داريم.

شايد ذكر اين نكته ضروري باشد كه ما مسلمانها اگر بخواهيم به پيامبر تاسي كنيم، ايشان مي فرمايند به دو دليل من بعثت يافتم. يكي اين است كه مكارم اخلاق را كامل كنم و دوم اينكه معلمي را. پس اين دو خيلي مهم هستند و جناب دكتر آيت اللهي هر دوي اين قضايا را با هم داشتند. اگر اجازه بفرماييد يك تمثيل بياورم. چخوف توضيح مي دهد كه يك معلم خوب، شخصي است كه مي تواند مانند يك باغبان علفهاي هرز را از پيرامون گلها برچيند و به آنها مجال ديدن دهد. اگر اجازه بفرماييد آسيب شناسي آموزش هنر را با همين مفهوم شروع كنم. اگر ما به كلمه آسيب شناسي مي پردازيم، قصدمان همان پاك كردن علفهاي هرز است كه گلها فرصت نماياندن داشته باشند و انسان بتواند آن درونيات خود را آنچنان كه بايد بروز و تجلي نمايد. قبل از ورود به بحث بايد بگويم كه بحث آسيب شناسي هنر آن گونه است كه معمولا ذكر آسيب ها و مشكلات آموزش هنر به معناي آن نيست كه خدمات و فعاليتهايي كه در اين زمينه صورت مي گيرد را ناديده بگيريم. اگر قرار باشد كه امتيازات آموزش بر شمرده شود الزاما توجه به نقاط قوت مورد نظر محقق قرار خواهد گرفت، اما اينجا چون آسيب شناسي مطرح است؛ حقير بيشتر در مورد كاستي ها صحبت مي كنم.

در اينجا تعاريف را مطرح مي كنم. ابتدا به تعريف آموزش از ديدگاه انديشمندان ايران امروز پرداخته مي شود:

در عصر حاضر متفكريني مثل محمد باقر آريان پور، شهيد مرتضي مطهري، علي شريعتمداري، غلامحسين شكوهي، مير عبدالحسين نقيب زاده تعاريفي از آموزش ارائه داده اند و هدف از آموزش را بيان نموده اند. محمد باقر هوشيار مي گويد: آموزش مجموعه اي منظم از اعمال و رفتار است و آموزش و پرورش فعل و انفعالي است ميان دو قطب سيال كه آموزگار و فراگيرنده هستند و مستلزم هدف و برنامه اي باشد.

آريان پور مي گويد: آموزش عبارت است از فرايند هدايت و انتقال و جهت دهي عمده تجارب انساني كه واقعا خيلي مهم است و اين كه كساني هستند كه اين تجارب را دارند اما نمي توانند منتقل كنند. تكيه ايشان بيشتر بر اين مساله هست كه بتوان اين تجارب را انتقال داد.

شهيد مطهري مي گويد: تربيت، پرورش دادن و به فضيلت رساندن استعدادها و ايجاد تعادل و هماهنگي ميان آفات است كه از اين راه فراگير به حد اعلاي كمال خود رسد.

محمد رشيد رضا گويد: آموزش فراگشت نيروهايي است كه در خور رشد و تعالي اند و ريشه در سرشت آدميان دارند. اين فراگشت از دو راه به دست مي آيد يكي زدايش موانع رشد و ديگري پرورش جسم و جان از راه تغذيه درست و آموزش دانش.

نقيب زاده اين گونه مي گويد: تربيت داراي سه جنبه آموزش، پرورش و بارآوردن است. آموزش، سپردن دانستني ها به ديگران است. پرورش به مفهوم شكوفا شدن مهارتهاي درون و استعدادهاي طبيعي و بار آوردن، پديد آوردن دگرگوني هاي معيني است كه ما آن را هدف مي شماريم.

در اينجا تعاريفي از دانشمندان غربي گلچين كردم كه به صورت خلاصه بيان مي كنم:

نخستين انديشمنداني كه در مورد آموزش و پرورش سخن راندند، سقراط و افلاطون فيلسوفان يونان بودند و در عصر حاضر نيز متفكريني چون جان ديويي و ژان ژاك روسو تاثيرات عمده اي در آموزش و پرورش جهاني داشته اند و تئوري هاي آنها مبتني بر اين قضيه بوده است.

جان ديويي مي گويد كه آموزش و پرورش دوباره ساختن يا سازمان دادن تجربه به منظور گسترش معناي تجربه به منظور هدايت و كنترل تجربيات بعدي فرد مي باشد.

ژان ژاك روسو اين گونه مي گويد كه آموزش و پرورش هنر يا فني است كه به صورت راهنمايي با حمايت نيروهاي طبيعي و استعدادهاي فراگير فرد و با رعايت قوانين رشد طبيعي و با همكاري فرد براي زيستن تحقق مي پذيرد.

در اينجا به معناي آسيب شناسي هم پرداخته شده است. در ادب پارسي تعاريف مختلفي از آسيب داريم كه : آفت، نكبت، بلا، فتنه و مصيبت و خطر از بهترين تعاريف هستند. با نگاهي دقيق تر به واژه آسيب شناسي دريافته مي شود كه جمع اين دو واژه يعني آسيب+شناسي، بيشتر مفهومي ترجمه اي است كه از حوزه واژه هاي تخصصي پزشكي و در محدوده بافت شناسي است. اساسا آسيب شناسي برگرفته از دنياي مدرن است كه در حال حاضر در بين علوم مختلف برقرار گرديده است. واژه آسيب شناسي در علوم انساني با نگاهي جديد تلويحا اشاره به معنايي در محدوده شناخت شناسي و معرفت شناسي نيز دارد. بنده تلاش دارم موانع آسيب رساني به پيكره نظام آموزش هنر را كه خودم به صورت ملموس در يك دوره سي ساله تجربه كرده ام را مطرح كنم. اين مساله در سه مرحله قابل بررسي است:

1-    قبل از ورود به دانشگاه دوران ابتدايي تا ديپلم

2-    مرحله پذيرش و ورود به دانشگاه (گزينش و پذيرش دانشجو)

3-     مرحله بعد از ورود به دانشگاه

قبل از ورود به دانشگاه ( در مرحله اول) اين مشكلات وجود دارد

1-    كم توجهي به متدهاي آموزشي مبتني بر رفتارهاي خلاقانه در مقطع تحصيلات ابتدايي

2-    كم توجهي به درس هنردر مقطع تحصيلات راهنمايي

3-    حذف درس هنر به نفع دروسي مثل رياضي و علوم كه معمولا توسط والدين دانش آموزان صورت مي پذيرد

4-    جذب دانش آموزان با نمرات ضعيف به هنرستانها

5-    كثرت بكارگيري معلمين حق التدريس و نا آشنا به روش تدريس خصوصا براي دروس كارگاهي

6-    افزايش شانس ورود به مدارس آموزش عالي هنر توسط رشته هاي غير هنري مثل رياضي، تجربي، انساني

7-    عملكرد صرفا اقتصادي و تخريبي مراكز كنكور هنر به عنوان آموزش صرفا تكنيكال به منظور دستيابي به ÷اسخ مناسب و تست زني

8-    باز بودن درب مراكز آموزش عالي هنر و ورود آزاد تمام كساني كه در كنكور هنر شركت مي كنند

9-    راهيابي آسان براي كساني كه در كنكور هنر شركت مي كنند با توجه به وفور مراكز عالي آموزش غير انتفاعي هنر بدون توجه به نياز بازار كسب و كار

آسيب شناسي در دانشگاه

1-    تدوين و طراحي سر فصلهاي آموزش متناسب با آموزه هاي ايراني- اسلاميو ذخاير عظيم فرهنگي

2-    افزايش مراكز آموزش عالي غير انتفاعي در برخي موارد باعث افزايش بكارگيري

3-    اساتيد حق التدريس بدون سوابق آموزشي تجربي و تخصصي متناسب با محيط آكادميك

4-    جذب اساتيد صرفا داراي مدارك دانشگاهي و تئوريك در حوزه هنر بدون تجربيات عملي و كارگاهي

5-    اصلاح قوانين ارتقا و تبديل وضعيت اساتيد متناسب با رشته هنر

6-    توجه به سرچشمه هاي مشرق زميني هنر و استفاده تحليلي از منابع ترجمه اي است- تاليف و ترجمه بايد در كنار هم باشد

7-    ترغيب استادان با تجربه و نخبه به تهيه منابع تحقيقي آموزشي هنر با توجه به بسترسازي مناسب

8-    معرفي ميراث جاودان گذشتگان به عصر حاضر و انتقال آنها به نسل امروز

9-    تجديد نظر و به روز رساني منابع با توجه به نيازي كه استاد آيت اللهي به آن اشاره كردند كه منابع به روز نمي باشد

10-                    ايجاد رشته هاي جديد در حوزه هنر با توجه به نيازهاي امروزي جامعه ايراني و اسلامي

بنده عذرخواهي ميكنم از اينكه وقت حضار را گرفتم. مجدد از شما آقاي دكتر آيت اللهي تشكر ميكنم.

4-    عبدالرضا لطف ­اللهي، مدير گروه موسيقي صدا و سيماي فارس

 

 

اين نشت كه به مدت سه ساعت به طول انجاميد در ساعت 20 به كار خود پايان داد.