«سرود رهایی» حکیمی در کتابخانه ملی طنینانداز شد
در مراسمی که با حضور جمعی از نویسندگان، پژوهشگران و خانوادهی زندهیاد محمود حکیمی در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد، شخصیت فرهنگی و آثار او از منظرهای تربیتی، دینی و تاریخی بررسی شد. سخنرانان این آیین بر رسالت قلم، تعهد اجتماعی و نقش مؤثر او در بنیانگذاری ادبیات متعهد کودک و نوجوان تأکید کردند.
به گزارش روابطعمومی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آیین نکوداشت زندهیاد محمود حکیمی و رونمایی از کتاب «سرود رهایی»، همراه با نامگذاری تالار کودک و نوجوان کتابخانه ملی ایران به نام این نویسندهی پیشکسوت، با حضور خانواده، اهالی فرهنگ و همروزگاران او در مرکز همایشهای سازمان برگزار شد.
در این برنامه که با محور «ادبیات متعهد برای کودک و نوجوان» برگزار شد، آقایان میرابوالفتح دعوتی، غلامرضا امیرخانی، عبدالکریم بیآزار شیرازی، الیاس کلانتری، فرجالله محسن کاظمی، احمد مسجدجامعی، فرجالله فرجاللهی و علی بهرامیان به سخنرانی پرداختند.
سخنرانان این آیین در سخنان خود با مرور خاطرات و تحلیل آثار استاد حکیمی، از وجوه گوناگون اندیشه و شخصیت او سخن گفتند؛ از رسالت قلم و تعهد اجتماعی او در ترویج ارزشهای انسانی و دینی، تا نقش ماندگارش در بنیانگذاری ادبیات متعهد برای نوجوانان و پیوند میان روایتگری، تربیت اخلاقی و هویت تاریخی.
دعوتی: محمود حکیمی در برابر جریانهای فرهنگیِ سلطه با قلم ایستاد
در آغاز آیین، حجتالاسلام میرابوالفتح دعوتی، با اشاره به سابقهی آشنایی و همکاری خود با این نویسندهی فقید در سالهای پیش از انقلاب، از نقش او در مقابله با جریانهای فرهنگیِ سلطه و بنیانگذاری ادبیات متعهد برای نوجوانان سخن گفت.
او اظهار داشت:
آشنایی من با مرحوم حکیمی به سالهای ۴۹ و ۵۰ بازمیگردد؛ زمانی که در "دارالتبلیغ اسلامی" فعالیت میکردیم. آنجا پاتوقی بود برای نویسندگان، و ما مجلهای به نام "پیام شادی" را برای کودکان و نوجوانان راه انداختیم تا در برابر مؤسسهی آمریکایی فرانکلین بایستیم.
وی با شرح فضای فرهنگی آن روزگار افزود:
مؤسسهی فرانکلین پس از کودتای ۲۸ مرداد با بودجه و نفوذ گسترده وارد نظام آموزشی ایران شده بود و در مدارس ابتدایی، دبیرستانها و حتی دانشگاهها حضور داشت. با سرمایههای کلان، نویسندگان شناختهشده و ظاهر علمی، کتابهایی منتشر میکرد که اهداف فرهنگیِ پنهانی داشت. ما در دارالتبلیغ تصمیم گرفتیم با امکانات اندک و نیت فرهنگی و دینی، مجلهای در مقابل آن منتشر کنیم تا دانشآموزان با محتوای اسلامی آشنا شوند.
او ادامه داد:
مرحوم حکیمی از همان آغاز با علاقهی فراوان به جمع ما پیوست. قلمی داشت روان، صادق و متعهد. از او میخواستیم شعر بنویسد، جدول طراحی کند یا یادداشت آموزشی آماده کند. در کنار آقای نقدی، چهار تا پنج نفر بودیم که مجله را میگرداندیم و شمارهبهشماره به مدارس اسلامی میفرستادیم. در آن دوران، صد هزار نسخه از این مجله منتشر میشد؛ رقمی چشمگیر برای آن زمان.
او با بیان اینکه استاد حکیمی همواره در مسیر روشنگری و تربیت نسل جوان گام برمیداشت، اظهار کرد:
حکیمی فقط نویسنده نبود؛ مبلغِ اندیشه بود. با همان قلمِ داستاننویس خود، پیامهای انقلاب، عدالت و بیداری را به نسل نوجوان منتقل میکرد. پیش از انقلاب، هر داستانی که مینوشت، در لایههای درونیاش پیام آزادیخواهی داشت. همین رویکرد باعث شد گاه مورد تعقیب قرار گیرد و ناچار مدتی از ایران خارج شود.
دعوتی مهمترین یادگار استاد محمود حکیمی را مجموعهی «تاریخ تمدن» یا به تعبیر او «تاریخ انسانیت» دانست و توضیح داد:
این مجموعهی ارزشمند در ۲۱ جلد نوشته شد؛ اثری که در آن سیرِ تاریخِ انسان، از آغاز تا امروز، با نگاهی اخلاقی و الهی ترسیم میشود. ایشان میگفت هدف من این است که نوجوانان بفهمند انسان فقط جسم نیست، بلکه روح و مسئولیت دارد. هر جلد از این اثر بخشی از مسیر انسان را توضیح میدهد—از خلقت تا آینده.
وی افزود:
اگر بخواهیم تألیفات مرحوم حکیمی را برشماریم، باید کتابی قطور نوشت. تعداد آثارش از شمار بیرون است؛ از داستان و رمان گرفته تا کتابهای آموزشی، تاریخی و تحلیلی. او از نویسندگانی بود که در سختترین شرایط، هیچگاه از نوشتن دست نکشید و میگفت قلم باید در خدمت ایمان باشد.
حجتالاسلام دعوتی با اشاره به جایگاه ادبیات دینی در نهضت فکری ایران پیش از انقلاب گفت:
مرحوم حاجآقا رضا برقعی، شهید بهشتی و شهید باهنر از جمله کسانی بودند که ما را تشویق میکردند در مدارس اسلامی محتوای دینی تدریس کنیم. حکیمی در این جریان سهمی بزرگ داشت. او از نخستین کسانی بود که مفهوم آموزش دینی را در قالب داستان و ادبیات برای نوجوانان عملی کرد.
او در پایان، ضمن تقدیر از سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برای برگزاری این مراسم افزود:
برگزاری چنین یادبودهایی صرفاً تجلیل از یک نویسنده نیست، بلکه یادآوریِ یک جریان فرهنگی است—جریانی که در برابر فرهنگِ تحمیلیِ بیگانه، با ایمان و قلم ایستاد. امیدوارم یاد و نام مرحوم حکیمی زنده بماند و نسل امروز نیز قدرِ قلمِ متعهد را بداند.
کلانتری: استاد حکیمی، داستان را به روش قرآنیِ آموزش بدل کرد
در ادامهی این نکوداشت، الیاس کلانتری، پژوهشگر و نویسندهی حوزهی دین و ادبیات، با اشاره به پیوند میان «داستان» و «تعلیم» در قرآن کریم گفت:
در قرآن، داستان صرفاً روایت نیست، بلکه ابزاری برای آموزشِ اهل ایمان است. خداوند میفرماید: تِلکَ آیاتُ الکتابِ المبین، نَتلو علیک من نَبإِ موسی و فرعون بالحقّ لِقومٍ یؤمنون؛ یعنی هدف تنها نقلِ داستان نیست، بلکه تعلیم و تربیت مؤمنان از طریق قصه است. با این حال، جایگاهِ داستان در جامعهی ما هنوز آنچنان که باید شناخته نشده است.
وی در ادامه افزود:
یکی از شخصیتهایی که "داستان" را بهعنوان ابزارِ آموزش بهدرستی فهمید و بهکار بست، مرحوم محمود حکیمی بود. او نشان داد که میتوان با زبانِ روایت، مفاهیمِ اخلاقی، دینی و اجتماعی را به نسلِ نوجوان منتقل کرد. آشنایی من با ایشان از مقالات مجلهی وزین "مکتب اسلام" آغاز شد؛ از همان زمان، شیفتهی نوشتهها و بیش از آن، شیفتهی اخلاق و رفتار او شدم.
کلانتری با یادکرد از دیدارهای مکرر خود با استاد حکیمی در قم گفت:
در مسیرِ زیارت حضرت معصومه(س) بارها فرصت گفتوگوهای علمی پیش میآمد. معمولاً به دفتر مجلهی "مکتب اسلام" میرفتیم و سپس به منزلِ حاجآقای علیاکبر مهدیپور، نویسندهی پرکار در حوزهی امام زمان(عج). حکیمی در این جمعها همیشه با گرمی، احترام و شوقِ گفتوگو حاضر میشد و نگاهش به علم و قلم، نگاهی عاشقانه بود.
او در بخش دیگری از سخنان خود تأکید کرد:
پیشنهادم این است که دربارهی "داستاننویسی بر مبنای روشِ قرآنی" فعالیتی منسجم آغاز شود. لازم است نهادهای فرهنگی مانند کتابخانه ملی، وزارت ارشاد و مراکز آموزشی، دورههای "فن نویسندگی قرآنی" را برگزار کنند و به تربیت نویسندگان جوانی بپردازند که آموزههای الهی را در قالب داستان منتقل کنند. این کار بهترین تجلیل از اهل قلم و در رأس آنها، مرحوم حکیمی است.
وی دربارهی ویژگیهای شخصیتی استاد حکیمی اظهار داشت:
محبت و حرارتِ او در رفتار بینظیر بود. هنوز یادم هست در سالهای پایانی عمرش، بارها از قیامت و سفرِ آخرت سخن میگفت و با آرامش میفرمود: "من در اواخر عمرم هستم." او رفتن را نه با اندوه، بلکه با آمادگیِ روحی و اخلاقی میپذیرفت؛ گویی در حالِ آمادهشدن برای مأموریتی تازه بود.
کلانتری سپس به گسترهی آثار و تأثیر قلم استاد حکیمی اشاره کرد و گفت:
با وجود ضعفِ کتابخوانی در جامعه، آثار او در تیراژهایی بیسابقه منتشر شد. خودش میگفت: کتابی از مجموعهی داستانهای امیرکبیر حدود یک میلیون نسخه منتشر شده و "سوگند مقدس" بیش از ششصد تا هفتصد هزار نسخه فروش داشته است. این نشان میدهد که قلمِ متعهد، حتی در فضای کمرغبتِ مطالعه نیز مخاطب مییابد.
او با ذکر خاطرهای از یکی از نشستهای فرهنگی افزود:
روزی در جمعی از فرهنگیان پرسیدند: چرا مردم، بهویژه نسل جوان، کتاب نمیخوانند؟ حکیمی پاسخ داد: چرا باید بخوانند؟ ما چه کردهایم که رغبت پیدا کنند؟ در برخی کشورهای اروپایی حتی درس فیزیک را هم با داستان میآموزند. ما در تاریخِ خود پیشگام این روش بودیم، اما امروز از آن فاصله گرفتهایم.
کلانتری در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به گفتوگویی مشهور از مرحوم علامه محمدتقی جعفری خاطرنشان کرد:
گروهی از جامعهشناسان اروپایی از علامه جعفری پرسیدند: مشکل بزرگ انسانِ امروز چیست؟ ایشان پاسخ دادند: مردمِ امروز "مقصدِ حیات" را با "جادهی حیات" اشتباه گرفتهاند؛ در مسیر زندگی پیش میروند، اما مقصد را فراموش کردهاند. این سخن، تلنگری است برای همهی ما که هدفِ تربیت و آموزش را فراموش نکنیم.
وی با استناد به سخنان امیرالمؤمنین علی(ع) گفت:
حضرت فرمودند: تجهّزوا رحمکمالله، فقد نودی بالرحیل—مجهز شوید، خدا شما را رحمت کند؛ ندای کوچ داده شده است. و در جای دیگر فرمودند: آهٍ من قِلّهِ الزّاد و طولِ الطریق—آه از کمیِ توشه و درازیِ راه. یادِ رفتگان، یادآورِ این سفرِ همیشگی است. فوتِ دانشمندان، ندا و هشداری است برای ما تا به خود آییم و توشهی معنوی فراهم کنیم.
این پژوهشگر در پایان تأکید کرد:
«نهجالبلاغه و سخنان امام علی(ع) میراثِ همهی مسلمانان است، نه فقط یک مذهب. باید این میراث را به زبان امروز ترجمه و در جهان عرضه کنیم؛ همانگونه که مرحوم حکیمی کوشید پیامِ عدالت و ایمان را با زبانِ داستان به نوجوانان منتقل کند.»
بیآزار شیرازی: قلمِ محمود حکیمی، ادامهی همان «ن وَالقلمِ» قرآن بود
در ادامهی برنامه، پیام تصویری حجتالاسلام عبدالکریم بیآزار شیرازی، نویسنده و قرآنپژوه معاصر، پخش شد.
او در آغاز سخنان خود با اشاره به جایگاهِ «خواندن» و «نوشتن» در قرآن کریم گفت:
نخستین سورهای که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد، سورهی "اقرأ" بود که انسان را به خواندن با نام پروردگار فراخواند؛ و دومین سوره، "قلم" بود که خداوند در آن برای نشان دادن عظمتِ قلم، سوگند یاد کرد: ن وَالقلمِ و ما یسطرون.... این دو آغازِ وحی نشان میدهد که در نگاه اسلام، "خواندن" و "نوشتن" ریشهی هدایت و تمدناند.
وی افزود:
یکی از کسانی که در عصر ما صاحبِ قلمی پاک، پُرثمر و مؤثر بود، استاد محمود حکیمی است. قلمِ او برای همه مفید بود، اما بهویژه برای نسل نوجوان و جوان ثمربخشتر. او در روزگاری آغاز به نوشتن کرد که بسیاری از نویسندگان، نگارش برای نوجوانان را کاری سبک و کماهمیت میدانستند؛ اما او نشان داد که تربیت نسل جوان، والاترین کار فرهنگی است.
بیآزار شیرازی در بخش دیگری از پیام خود با مرور پیشینهی نویسندگی دینی در ایران گفت:
در میان عالمان بزرگ ما نیز چنین درکی وجود داشت. علامه طباطبایی—با آن مرتبهی علمی—دو کتاب درسی برای دبیرستانها تألیف کرد. شهید مطهری کتاب "داستان راستان" را برای جوانان نوشت. شهید دکتر بهشتی پس از بازگشت از آلمان، در سازمان کتابهای درسی به نظارت بر محتوای آموزشی نوجوانان پرداخت. امام موسی صدر در لبنان و آیتالله مکارم شیرازی نیز بخشی از فعالیتهای خود را به تألیف آثار مناسب برای جوانان اختصاص دادند.
او سپس تأکید کرد:
در امتداد همین مسیر، استاد محمود حکیمی از همان جوانی با قلمی شیوا و روزآمد به آموزش اخلاق، ایمان و تاریخ برای نوجوانان پرداخت. داستانهای او درسهای زندگی بودند؛ ساده، گویا و آموزنده. او از نویسندگان مجلهی "مکتب اسلام" بود و این افتخار را از همان دوران جوانی با خود داشت.
حجتالاسلام بیآزار شیرازی در پایان با اشاره به آثار تاریخی حکیمی خاطرنشان کرد:
در دورهای که بسیاری از جوانان از "تاریخ تمدن اسلامی" بیاطلاع بودند، استاد حکیمی با پژوهشهای خود آنان را با عظمت تمدنی آشنا کرد که اسلام در طول قرنها آفرید. او نشان داد چگونه مسلمانان در سراسر جهان، فرهنگ و دانایی را گسترش دادند و چگونه اسلام مبدأ تمدنی هزارساله شد.
امیرخانی: محمود حکیمی، معلمِ عدالت و رهایی بود
سخنران بعدی این مراسم، غلامرضا امیرخانی، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، با یادکرد از خلقوخوی انسانی، روحیهی آزادمنشی و دغدغههای فرهنگی زندهیاد محمود حکیمی گفت:
استاد محمود حکیمی شخصیتی بود که از دو جنبه میتوان او را شناخت؛ یکی خُلق و خوی انسانیاش و دیگری اندیشه و قلمش. در همهی سالهای همکاری و دوستی، هیچکس از او خاطرهی تلخی ندارد. حتی جدیترین مسائل را با چاشنی طنز میگفت و به زبان مهربانی تبدیل میکرد.
وی افزود:
حکیمی از آندسته افرادی بود که با تمام جدیتش اهل شوخطبعی و سادگی بود. هر موضوعی را با لبخند آغاز میکرد، اما عمق نگاهش همیشه جدی و اندیشمندانه بود. این روحیه، او را برای همهی اطرافیانش به الگویی دوستداشتنی بدل کرده بود.
امیرخانی با اشاره به گسترهی آثار استاد حکیمی گفت:
کسانی که در دههی ۵۰ نوجوان بودند، آثار او را خواندهاند و از آن تأثیر گرفتهاند. این آثار مجموعاً تیراژی میلیونی داشت و در تربیت نسل جوان و شکلگیری اندیشهی عدالتخواهی و آزادیطلبی در جامعه مؤثر بود. عنوان همین برنامه، "سرود رهایی"، برگرفته از یکی از آثار اوست. مجموعهی "سرودهای رهایی"، "سوگند مقدس"، "پیکار سرنوشت" و "شهدای فخ" همه روایتهایی از مقاومت، ظلمستیزی و تلاش برای آزادی انسان بودند؛ چه در ایران عصر مغول، چه در تاریخ تشیع، چه در ماوراءالنهار یا هر نقطهای از جهان.
وی افزود:
پس از انقلاب، حکیمی مسیر تازهای را در نوشتن آغاز کرد. او که بهخوبی فهمیده بود فضای فکری جامعه تغییر کرده، از داستانهای آرمانگرایانه به سمت تألیف آثار مستند، تاریخی و علمی رفت. کتابهایی چون "دیدنیهای جهان"، "هزار حکایت تاریخی" و روایتهایی از زندگی مصدق، امیرکبیر و شاعران ایرانی ادامهی همان دغدغهی فرهنگی او بود. تأثیر او بر نسل نوجوان و کودک تکرارناپذیر است؛ نه قابل تقلید و نه لزوماً نیازمند تکرار. او وظیفهی تاریخی خود را در زمانهی خود بهدرستی انجام داد.
رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با اشاره به اسناد موجود از فعالیتهای استاد حکیمی گفت:
در آرشیو سازمان، سخنرانی ارزشمندی از او موجود است که بلافاصله پس از بازگشت از انگلستان در سال ۱۳۵۸ در حوزهی علمیه قم ایراد کرده است. او به توصیهی شهید باهنر و شهید رجایی از بازگشت به اروپا برای ادامهی تحصیل صرفنظر کرد تا در کشور بماند و به تدوین کتابهای درسی بپردازد. در شرایطی که تنها چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود و مدارس باید با کتابهای جدید آغاز میشدند، حکیمی مسئولیت سنگین نگارش کتابهای تاریخ دورهی راهنمایی را پذیرفت و ظرف مدت کوتاهی آنها را تألیف کرد. به گفتهی خودش، کتابها تا دوازدهم مهر همان سال در مدارس توزیع شد؛ کاری دشوار و کمسابقه که با تشویقهای شهیدان باهنر و رجایی همراه بود.
او با بیان اینکه حس «وظیفهمندی» در تمام عمر حکیمی جاری بود، افزود:
در تمام نوشتهها و رفتار او، نوعی احساس مسئولیت نسبت به جامعه و آموزش دیده میشود. این حسِ وظیفه، ریشه در ایمان و درک او از رسالت فرهنگی داشت.
امیرخانی در ادامه به باورهای دینی و گرایشهای فکری حکیمی اشاره کرد و گفت:
او به مرحوم مهندس بازرگان علاقهی خاصی داشت و نسبت به شهیدان بهشتی، مطهری، باهنر و نیز دکتر شریعتی احترام عمیق ابراز میکرد. از میان چهرههای کمتر شناختهشدهتر، به دو نفر بسیار علاقهمند بود: شهید مجید حدادعادل و شهید سیدکاظم موسوی، که منش و رفتارشان را الگو میدانست. در مقابل، از خاندان پهلوی بیزار بود و نسبت به استبداد و تحقیر ملت حساسیت شدیدی داشت. خودش نقل میکرد روزی در اتوبوس شنید کسی از رضا شاه تمجید میکند؛ از شدت ناراحتی تا مدتها از آن گفتوگو یاد میکرد و میگفت چطور ممکن است کسی پس از آن همه ظلم، هنوز از او به نیکی یاد کند.
وی ادامه داد:
در فهرست پایانی کتاب "سرود رهایی"، نزدیک به ۱۸۰ عنوان اثر از او آمده است؛ مجموعهای که در آن میتوان ردپای عدالتخواهی، آموزش و انساندوستی را دید. حکیمی نسبت به اهلبیت(ع) عشق و ارادت ویژه داشت و از وهابیت بهشدت بیزار بود؛ این باور را نه فقط در گفتار، بلکه در آثارش نشان میداد.
امیرخانی در بخش دیگری از سخنان خود گفت:
خواندهام که هانری کربن، فیلسوف فرانسویِ پژوهشگر فلسفهی اسلامی، در پاسخ به اینکه ذکرش چیست، گفته بود: "ذکر من همان قالالباقر و قالالصادق است." این جمله یادآور همان راهی است که امثال حکیمی پیمودند؛ مسیری که با عشق به اهلبیت و وفاداری به فرهنگ اسلامی عجین است.
او در پایان، با قدردانی از خانوادهی استاد محمود حکیمی، همسر و فرزندان ایشان و همهی برگزارکنندگان این آیین گفت:
حکیمی در آثارش معلم عدالت بود؛ انسانی که آزادی و آگاهی را با قلم خود به نسلها منتقل کرد. یاد و راه او در حافظهی فرهنگی ایران ماندگار خواهد بود.
فرجاللهی: حکیمی عقاید اسلامی را در قالب داستان به نسل جوان آموخت
در بخش دیگری از این آیین، حجتالاسلام فرجاللهی، مدیرمسئول مجلهی «درسهایی از مکتب اسلام»، با بیان خاطراتی از همکاری خود با زندهیاد محمود حکیمی، از او بهعنوان نویسندهای یاد کرد که عقاید اسلامی را در قالب داستان به نسل جوان آموزش داد.
او گفت:
در برابر عظمت استاد حکیمی، خودم را آدم کوچکی میدانم. تا آنجا که به یاد دارم، ایشان هرگاه به دفتر مجله میآمدند، اگر مشکلی پیش میآمد، میفرمودند: "با دعا درست میشود، انشاءالله که درست میشود." این نگاه آرام، ایمانمحور و امیدوارانه، ویژگی ثابت او بود.
فرجاللهی با اشاره به سابقهی آموزشی زندهیاد حکیمی افزود:
استاد مدتی در قم برای طلاب زبان انگلیسی تدریس میکرد و در کنار آن، آثار داستانی و فرهنگی متعددی مینوشت. در مجلهی "مکتب اسلام" نیز، که بیش از ۶۵ سال در ایران منتشر شده و یکی از ماندگارترین مجلات مذهبی کشور است، داستانهای ایشان از محبوبترین بخشهای نشریه بود. این آثار حتی در کشورهای اروپایی—از جمله سوئیس—خواننده و مشترک داشت. ما مرتب از خارج تماسهایی دریافت میکردیم که از داستانهای ایشان تشکر میکردند و آنها را میستودند.
وی ادامه داد:
گاه در دفتر مجله، همراه استاد کلانتری به دیدارمان میآمدند. حضورشان برای ما واقعاً دلگرمکننده بود. داستانهای استاد حکیمی را میتوان در چند کلمه خلاصه کرد: بازنویسی ایمان، فرهنگ اسلامی و عقاید شیعه در قالب داستان. او توانست با زبانی ساده و مؤثر، مفاهیم عمیق دینی را به نسل نوجوان منتقل کند؛ نسلی که بعدها بسیاری از آنان مسیر زندگی خود را از همین نوشتهها الهام گرفتند.
مدیرمسئول مجلهی «مکتب اسلام» با یادآوری خاطرهای از یکی از وزیران اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت:
آقای حسینی، وزیر وقت ارشاد، در یکی از دیدارها گفتند زمانی که در کرمان دانشجو بودم، داستانهای استاد حکیمی را در "مکتب اسلام" میخواندم و این نوشتهها واقعاً بر من اثر گذاشت. حکیمی با زبان قصه توانست بسیاری از جوانان را به مسیر صحیح هدایت کند؛ و این هنر بزرگی است.
فرجاللهی افزود:
بیان مفاهیم اسلامی در قالب داستان بسیار تأثیرگذار است، بهویژه بر نوجوانان. وقتی نکتهای در قالب روایت بیان میشود، در ذهن میماند و اثرش تا آخر عمر ادامه دارد. استاد حکیمی این شیوه را بهخوبی درک کرده بود و در تمام آثارش از آن بهره میبرد.
او با اشاره به همکاری دیرینهی حکیمی با مجلهی «مکتب اسلام» خاطرنشان کرد:
ایشان تا سالهای پایانی عمر نیز همچنان برای مجله مقاله مینوشتند. مقالات را گاه از کتابخانه ملی یا جاهای دیگر با فکس برای ما میفرستادند. همهی نوشتههایشان را با دقت بایگانی میکردم؛ از زمان مرحوم داوود الهامی تا سال ۷۹ که مدیریت مجله به من رسید، هیچ مقالهای از استاد بیپاسخ نماند و همه چاپ شد. هر ماه تمام مقالات را در پاکت جداگانه نگه میداشتم—یادگاری ارزشمند از نویسندگانی که با ایمان و عشق قلم میزدند.
فرجاللهی در پایان گفت:
استاد محمود حکیمی نویسندهای برجسته و معلمی مؤمن بود. خداوند روحش را شاد کند و ما را یاری دهد تا راه او را ادامه دهیم. او به ما آموخت که با زبان داستان نیز میتوان ایمان را تعلیم داد و حقیقت را زنده نگاه داشت.
بهرامیان: حکیمی، انسانی بسیار انسانی بود؛ اهل اخلاص، حقیقتجویی و عشق به ایران
علی بهرامیان، پژوهشگر و از دوستان و همراهان دیرین زندهیاد محمود حکیمی، در ادامهی این مراسم با ابراز اندوه از درگذشت او گفت:
اکنون که بیش از یک سال از فقدان استاد حکیمی میگذرد، غیبت او بهراستی محسوس است. در هر دیدار و گفتوگویی، یاد و نامش زنده است و آثار قلمیاش همچنان از او سخن میگویند. برای من افتخاری بود که سالها در کنار او باشم و از اخلاق و دانشش بیاموزم. در یادنامهای که به همت آقای کاموس منتشر شد نیز یادداشتی دربارهی ایشان نوشتم با عنوان انسانی بسیار انسانی؛ عنوانی که شاید دقیقترین توصیف از او باشد.
او با اشاره به منش انسانی و فروتنی زندهیاد حکیمی افزود:
در طول بیش از سه دهه آشنایی، دریافتم که استاد حکیمی همه چیز را از منظر انسانیت میدید. هرچه بوی غیرانسانی داشت از آن گریزان بود و هرچه رنگِ انسانیت داشت—حتی اگر از دیگران میآمد—به آن گرایش داشت. سادهزیست، بیغرور و اهل مطالعهی مداوم بود. در نیمهی دههی شصت، در کتابفروشی سیروس در چهارراه مخبرالدوله با او آشنا شدم. همیشه کیفی پر از یادداشت همراه داشت و هر مجله یا کتاب قدیمی را با شوق میخرید و میخواند—حتی نشریات دههی چهل را. عطش دانستن در او تمامنشدنی بود.
بهرامیان ویژگی برجستهی دیگر او را همت و پشتکار علمی دانست و گفت:
استاد حکیمی هیچگاه به دانستههای خود بسنده نمیکرد. پیوسته در حال افزودن بر آگاهیهایش بود و همزمان در پی آموزش به دیگران. در مجموعهی حکایت تاریخی که از نزدیک شاهد تدوینش بودم، انتخاب حکایتها تصادفی نبود؛ گویی خطی نادیدنی همه را به هم پیوند میداد و از دل آن، تاریخ و فرهنگ تشیع بهصورت زنده و پیوسته روایت میشد.
او در ادامه با تأکید بر اخلاص و دیانت صادقانهی حکیمی اظهار کرد:
در روزگاری که دینداری گاه بهعنوان افتخار شناخته نمیشد، او با خلوص و آرامش اهل ایمان و نماز بود و باورش را در عمل نشان میداد. هرگاه احساس میکرد داستاننویسی دیگر اثرگذاری گذشته را ندارد، به گونهای دیگر قلم میزد و همچنان همان هدف دینی و تربیتی را دنبال میکرد. ایمان برایش زینت نبود، جوهر زندگی بود.
بهرامیان سپس با ذکر خاطرهای از علاقهی حکیمی به مهندس بازرگان گفت:
او از بازرگان به سبب صداقت و فروتنیاش در برابر نقدها بسیار یاد میکرد. به یاد دارم اوایل دههی شصت، در خیابان انقلاب با استاد حکیمی قدم میزدیم. دستفروشی جزوهای از مرحوم فریدون آدمیت میفروخت با عنوان آشفتگی در فکر تاریخی که نقدهای تندی به مهندس بازرگان داشت. همان جزوه را خریدم و در یکی از نشستهای انجمن اسلامی مهندسین به بازرگان دادم. هفتهی بعد که او را دیدم، با آرامش گفت: "درست نوشته، حق با اوست." همین روحیهی پذیرش نقد بود که حکیمی در بازرگان میپسندید و به آن ارادت داشت.
وی ادامه داد:
آقای حکیمی به کسانی علاقه داشت که اهل اخلاص بودند و از حقیقتجویی نمیترسیدند. نقد را دشمنی نمیدانست، بلکه راهی برای اصلاح میدید. نگاهش به افراد، هرگز مطلق نبود؛ اگر با کسی موافق بود، باز هم او را بینقص نمیدانست و نقد منصفانه را نشانهی دوستی میدید.
این پژوهشگر در بخش دیگری از سخنانش به ایراندوستی زندهیاد حکیمی اشاره کرد و گفت:
حکیمی به معنای واقعی کلمه ایراندوست بود. تاریخ را عمیق میشناخت و از مطالعهی امیرکبیر و دیگر مصلحان ملی، در جستوجوی تصویری از ایرانِ پیشرفت بود. هرگاه دربارهی امیرکبیر یا تاریخ معاصر مینوشت، انگیزهاش عشق به ایرانی بود که از چشم آن بزرگان میدید—ایرانی آزاد، آباد و آگاه.
او در پایان افزود:
دربارهی استاد حکیمی سخن بسیار است. خاطراتی که از او دارم باید روزی گردآوری شود. خوشبختانه به همت دکتر امیرخانی، بخشی از خاطرات خود ایشان ضبط شده است. حکیمی گنجینهای از دانش محلههای قدیمی تهران، هیئتها و مجالس مذهبی بود که کمتر کسی به آن اندازه اطلاع داشت. امیدوارم یاد و راه او زنده بماند و روح بلندش در آرامش باشد. به خانوادهی محترمشان تسلیت میگویم و بر روح پرفتوحش درود میفرستم.
محسن کاظمی: محمود حکیمی تاریخ را با عشق روایت میکرد و با قلم خود وجدان نسلها را بیدار ساخت
در بخش دیگری از این گرامیداشت، محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی، با قرائت یادداشتی با عنوان «از قصه تا آگاهی»، به تحلیل اندیشه، رسالت تربیتی و نقش ماندگار زندهیاد محمود حکیمی در تاریخ ادبیات متعهد ایران پرداخت و گفت:
نام محمود حکیمی برای بسیاری از ما بوی روزهای نوجوانی میدهد؛ روزهایی که کتابهایش نه تنها ما را به تاریخ میبردند، بلکه تاریخ را هم به خود ما بازمیگرداند. او نویسندهای نبود که تنها روایت کند؛ میخواست تربیت کند، و شاید راز ماندگاریاش در همین است.
کاظمی با تأکید بر اینکه حکیمی تاریخ را «از درون» و از نگاه مردم روایت میکرد، افزود:
او از تاریخ رسمی عبور کرد و به تاریخ مردم پرداخت؛ به کسانی که در حاشیهاند اما جانِ ماجرا را در دل دارند. در آثارش، تاریخ رشتهای از وقایع نبود، بلکه داستان انسان بود؛ داستان بیداری، آگاهی و تلاش برای آزادی و عدالت.
او ادامه داد:
محمود حکیمی از آن نویسندگانی بود که با قلم خود نه فقط قصه نوشت، بلکه جهانبینی آفرید. باور داشت که ادبیات کودک و نوجوان تنها برای سرگرمی نیست، بلکه برای ساختن انسان آگاه است؛ انسانی که در تاریخ میاندیشد، مسئول است و نقش خود را در جامعه میشناسد.
کاظمی با توصیف شیوهی روایت حکیمی اظهار داشت:
او تاریخ را از زاویهی انسانهای کوچک اما بزرگدل مینوشت؛ همانها که در کتابهای رسمی جایی ندارند. با استفاده از قصه و زندگینامه، مفاهیم تاریخی را به زبان کودک و نوجوان ترجمه میکرد تا ذهنشان بهجای حفظ رویداد، با معنا و پیام آشنا شود. در آثارش، تاریخ ابزار تربیت بود، نه فقط دانستن گذشته.
وی افزود:
در دهههای ۵۰ و ۶۰، آثار حکیمی بخشی از جریان متعهد به عدالت و انقلاب فرهنگی بودند. او تاریخ را اخلاقمدار و انسانگرا روایت میکرد و از وقایع صدر اسلام تا قهرمانان ملی را با نگاهی انسانی و ارزشمحور بازآفرینی مینمود. در آثارش از خشونت خبری نبود؛ از امید، ایمان و پایداری مینوشت. قهرمانانش انسانهای عادی بودند که در بزنگاه تصمیم گرفتند و همین تصمیمها تاریخ را ساخت.
کاظمی در تحلیل جایگاه او در ادبیات معاصر گفت:
محمود حکیمی مربی خاموش نسلها بود؛ با داستان تربیت میکرد، بیآنکه شعار بدهد. او از بنیانگذاران ادبیات متفکرانه برای نوجوانان در ایران است. اگر امروز در ادبیات کودک و نوجوان ما مفهومی به نام "آگاهی تاریخی" وجود دارد، سهم بزرگی از آن از قلم اوست.
او ادامه داد:
در آثار حکیمی، تاریخ نه گذشته، بلکه وظیفه است. او با مجموعههایی چون "پیشگامان آزادی" و "پیشگامان دینی"، چهرههایی را برگزید که تصویر مسئولیت، شجاعت و ایمان بودند. در بازآفرینی زندگی امیرکبیر، جمالالدین اسدآبادی و دیگر شخصیتها، در جستوجوی معنای "انسان بیدار و مسئول" بود.
کاظمی با اشاره به رویکرد آموزشی حکیمی گفت:
در مجموعهی "هزار و یک حکایت تاریخی"، ذوق انتخاب و دقت تربیتی او آشکار است. او حکایتهایی را برمیگزید که در ظاهر روایت سادهای از گذشته بودند، اما در باطن تذکری اخلاقی و انسانی داشتند. نوجوانی که کتابش را میخواند، احساس نمیکرد دارد تاریخ میآموزد؛ همراه قهرمان میشد در مسیر کشف معنا.
او افزود:
حکیمی تاریخ را میدان نبرد اندیشه میدانست و میخواست نوجوان ایرانی بداند چرا باید جانب آگاهی، ایمان و آزادی را بگیرد. او تنها نویسندهای تربیتی نبود، بلکه ستیزندهای فرهنگی بود؛ در برابر استبداد، در برابر اندیشههای مادیگرایانه و در برابر سلفیگری خشک و بیروح ایستاد—اما با سلاح قلم. نقدهایش از کینه نمیآمد، از عشق میآمد؛ عشق به انسان، حقیقت و عدالت.
کاظمی با تأکید بر عنصر عشق در اندیشهی حکیمی گفت:
در جهان فکری او، تربیت بدون عشق ممکن نیست. دانستن بدون دغدغه، دانستنی بیثمر است. او تاریخ را آینهی محبت میدانست؛ میخواست انسان را از بیتفاوتی برهاند و وجدان خاموش نسلها را بیدار کند.
او در پایان بیان داشت:
محمود حکیمی با کتابهایش نسلی را پروراند که در آیینهی تاریخ خود را شناخت. او معلمی بود که بهجای درسِ وقایع، درسِ وجدان میداد. به ما آموخت که تاریخ را باید با عشق روایت کرد و عشق را باید در قالب تاریخ به نسل آینده سپرد. استاد حکیمی از میان ما رفته است، اما در ذهن و زبان کودکان این سرزمین هنوز سخن میگوید؛ روحش شاد و راهش روشن باد.
مسجدجامعی: حکیمی هیچگاه معلمی را رها نکرد و به زبان فارسی وفادار ماند
در بخش پایانی آیین نکوداشت، احمد مسجدجامعی با اشاره به ویژگیهای شخصیتی، اخلاقی و فرهنگی زندهیاد محمود حکیمی گفت:
آقای حکیمی در همهی عمر، معلم بود؛ هیچ پست و عنوانی را بر معلمی ترجیح نداد. حتی وقتی میتوانست در مراکز پرآوازه تدریس کند، بهجای آن در مدرسهی نابینایان خزائلی ماند. این یعنی احترام به انسان و باور به ارزش تعلیم و تربیت.
او در آغاز سخنان خود با یادکردی از زندگی ساده و دیندارانهی استاد گفت:
آقای حکیمی اهل نماز اول وقت بود و نسبت به واژه و عبارت دقت خاصی داشت. از دوستان نزدیکش آقای اقلیدی بود که در درستنویسی و واژهشناسی با او همکاری داشت. حکیمی تحصیلات خارج از کشور داشت، اما هیچگاه از زبان فارسی فاصله نگرفت و در نگارش به قواعد و روح زبان فارسی پایبند ماند.
مسجدجامعی در ادامه افزود:
حکیمی در تمام عمرش معلم بود و از این هویت جدا نشد. معلمی برای او فقط شغل نبود، روش زندگی بود. حتی در زمانی که امکان داشت به مناصب مدیریتی یا آموزشی بالاتر برود، چنین نکرد. معلمی برای او معنا داشت؛ معنا و مسئولیتی انسانی.
وی با اشاره به سابقهی تاریخی نهاد آموزش در ایران گفت:
تربیتمعلم از کهنترین مراکز آموزش عالی ایران بود و تغییر نام آن تأسفبار است. معلمی در تاریخ ما همواره نشانهی دغدغهی پیشرفت بوده است. از اواخر قاجار تا انقلاب اسلامی، هر حرکت بزرگی از دل آموزش و تربیت برخاسته است. حتی در سختترین شرایط تاریخی—مثل سال ۱۳۲۰ و اشغال تهران—چراغ آموزش خاموش نشد.
مسجدجامعی با ذکر نمونهای از رفتار معلمانهی حکیمی یادآور شد:
روزی یکی از شاگردانش در دورهی راهنمایی برای او نوشت که میخواهم رادیو بسازم. حکیمی پاسخ داد و برایش نوشت که "برای ساختن رادیو چه ابزارهایی لازم است." این یعنی معلمی برای او فقط تدریس نبود، پرورش انسان بود. همهی کتابهایش هم همین روح آموزشی را داشتند—از "تاریخ تمدن" گرفته تا آثار داستانی برای نوجوانان.
او سپس به ویژگی زبانی آثار حکیمی اشاره کرد و گفت:
در میان نویسندگان حوزهی دین، کمتر کسی را میتوان یافت که مانند حکیمی به درستنویسی فارسی وفادار مانده باشد. او در نقل متون دینی هم قواعد فارسینویسی را رعایت میکرد. زبان فارسی را بخشی از هویت ایران فرهنگی میدانست؛ ایرانی که جغرافیایی نیست، بلکه با زبان و فرهنگش شناخته میشود. در دورهای که او مینوشت، دقت در زبان فارسی میان نویسندگان مذهبی چندان معمول نبود، اما حکیمی میکوشید جملهها آهنگ طبیعی زبان را حفظ کنند و متن از حیث نگارش منسجم باشد. این دقتِ زبانی، در کنار عمق محتوایی، یکی از رازهای ماندگاری آثارش است.
مسجدجامعی دربارهی فضای فکری دوران نگارش آثار حکیمی گفت:
حکیمی در سالهایی مینوشت که گفتوگو دربارهی الجزایر، فلسطین، پولیساریو و جنبشهای آزادیبخش رواج داشت. او در همان فضا دربارهی عدالت، آزادی و مقاومت نوشت. بسیاری از نسل ما مجلهی "مکتب اسلام" را برای نوشتههای حکیمی میخواندند.
او از ارتباط نزدیک استاد حکیمی با شهید مطهری نیز یاد کرد و افزود:
ایشان با فروتنی تمام، هر پنجشنبه به دفتر آقای مطهری در دانشکدهی الهیات میرفت تا یادداشتهای "درسهایی از نهجالبلاغه" را بگیرد و برای چاپ به قم ببرد. حتی اگر مقاله آماده نبود، صبر میکرد تا تمام شود. این تواضع در رفتار، از ایمان و ادب درونی او سرچشمه میگرفت.
وی در ادامه با اشاره به منش اخلاقی حکیمی گفت:
او هیچگاه زبان تند به کار نمیبرد. در مباحث فرهنگی و سیاسی—حتی با اختلاف نظر—با ادب و انصاف سخن میگفت. اهل مرادپرستی نبود، اما احترام بزرگان را نگاه میداشت. آدمهای بزرگ دیده بود و با آنان زیسته بود؛ و این تجربه، در رفتار و گفتار او آشکار بود.
مسجدجامعی در ادامه دربارهی پیوند اندیشهی حکیمی با ایران فرهنگی اظهار داشت:
در اندیشهی حکیمی، ایران و تشیع از هم جدا نیستند. او باور داشت اهلبیت(ع) جزئی از هویت ایرانیاند. حتی در حوزهی هنر، بازنماییهای جهانی از چهرهی امیرالمؤمنین(ع) برایش اهمیت داشت و دربارهی آنها پژوهش میکرد.
او در پایان با یادکردی از علاقهی حکیمی به امام حسین(ع) گفت:
یک بار جایزهای دربارهی امام حسین(ع) به ایشان دادم. با همه جوایز مهمی که گرفته بود، گفت: "این بهترین جایزهی عمر من است؛ چون دربارهی امام حسین است."
مسجدجامعی در پایان افزود:
محمود حکیمی تا پایان عمر، معلم ماند؛ نه پست را بر تعلیم ترجیح داد، نه شهرت را بر زبان فارسی. او با قلمی مؤدب، ایمانی و معلمانه نوشت و در هر صفحه، احترام به انسان را آموزش داد.
در پایان این آیین، با حضور رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، خانوادهی زندهیاد محمود حکیمی و جمعی از حاضران، تالار کودک و نوجوان کتابخانه ملی ایران به نام این نویسندهی پیشکسوت نامگذاری شد.