بازگشت

سراوستن هنری لایارد

معرفی نویسنده

عنوان:
سراوستن هنری لایارد
متن:

سراوستن هنری لایارد، به یك خانواده سرشناس پروتستان فرانسوی‌الاصل تعلق داشت كه نیاكان او در قرون گذشته به انگلستان مهاجرت كردند و بعدها به فرمان ملكه الیزابت اول در كلیسای كنتربوری به خدمت اشتغال جستند. اولین فرزند پیتر لایارد و همسرش مارین، در پنجم مارس 1817م در پاریس به دنیا آمد كه نام او را هنری گذاشتند. هنری به علت بضاعت مالی پدر نتوانست تحصیلات خود را به طور كامل به پایان برساند. او در هشت سالگی هنر نقاشی را نزد پدرش- كه در صنعت پیكرتراشی و نقاشی دست داشت- به خوبی فراگرفت و از همان دوران كودكی گرایش و دلبستگی فراوانی به فرهنگ و تمدن مردم خاور‌زمین از خود نشان می داد.
هنری در سال 1829م در سن 12 سالگی نزد دایی خود كه فرزندی نداشت، به انگلستان رفت تا به تحصیلات خود ادامه دهد، ولی چندان رغبتی به تحصیل از خود نشان نداد و در سن 16 سالگی در یك اداره به عنوان مشاور حقوقی به كار اشتغال جست.
هنری در 17 سالگی در سال 1834م پدر خود را از دست داد و رسماً سرپرست خانواده گردید. هنری به پیشنهاد عمویش چارلز لایارد كه وكیل دادگستری و مقیم سیلان بود، تصمیم گرفت كه به آن كشور برود و در دارالوكاله وی به عنوان وكیل دعاوی به كار بپردازد.
هنری لایارد، در ژوئیه 1839م همراه با یك مسافر ماجراجوی انگلیسی به نام میتفورد- كه مدتی در مراكش به شغل تجارت اشتغال داشت و اینك می‌خواست به سیلان برود تا به كشت و پرورش قهوه بپردازد- انگلستان را به قصد ایران و هندوستان ترك گفتند. آنها به بغداد رسیدند و دو ماه در آنجا توقف نمودند. در آنجا با شاهزادگان فراری ایرانی كه مدعی سلطنت ایران بودند، ملاقات كردند. این سه شاهزاده (رضاقلی‌میرزا، نجفقلی‌میرزا و تیمورمیرزا) پسران فرمانفرما بودند كه به كمك كنسول انگلیس از شیراز فرار كرده و خود را از راه شامات به لندن رسانیدند و در لندن بیلی فریزر را مترجم آنان كردند. در زمانی كه میرزا حسین‌خان آجودان‌باشی در لندن بود، اینان نیز به عنوان مدعیان سلطنت در لندن، میهمان دو لت انگلیس بودند و بعدها به اتفاق فریزر به استانبول و از آنجا به بغداد فرستاده شدند و برای هر یك دو هزار لیره مقرری قرار دادند. در قیام بختیاری و مسئله هرات از آنان به عنوان مترسك علیه محمدشاه استفاده كردند.
لایارد و میتفورد از بغداد وارد ایران شدند و در همدان با میرزا‌آقاسی صدراعظم و میرزا مسعودخان وزیر امورخارجه ملاقات كردند. آنها از میرزا آقاسی تقاضا نمودند كه با اجازه دولت ایران از طریق یزد، كرمان و سیستان به قصد افغانستان و هندوستان مسافرت نمایند. میرزا آقاسی در ظاهر به علت عدم امنیت راه ها و در باطن به خاطر طغیان آقاخان محلاتی در كرمان، با مسافرت این دو نفر- كه تصور می رفت ماموریت سیاسی داشته باشند- مخالفت ورزید. بنابراین، میتفورد با اجازه دولت از طریق مشهد به هرات رفت و لایارد نیز جهت دیدن آثار باستانی به بختیاری سفر نمود.
لایارد بین سالهای 1842-1840م در جنوب ایران مشغول یك سلسله فعالیت‌های سیاسی بود و چندین بار از خوزستان به بغداد رفته و بازگشت. وی در قیام بختیاری و شورش محمدتقی‌خان حضور داشت و اولین كسی بود كه طرح كشتیرانی در كارون را به دولت انگلیس پیشنهاد كرد و برای انجام این مقصود، دو بار با كشتی از بغداد به خرمشهر و یك بار نیز از خرمشهر به شوشتر مسافرت نمود و اطلاعات مورد نیاز را راجع به نحوه كشتیرانی در كارون را در اختیار كلنل تایلور كنسول انگلیس در بغداد قرار داد.
لایارد، از طرف سر استراتفورد كانینگ سفیر انگلیس در دربار عثمانی ماموریت یافت تا طرحی در مورد حل اختلافات ایران و عثمانی (مرزهای جنوبی ایران) تهیه نماید و چون طرح تنظیمی وی به سود دولت عثمانی و به زیان دولت ایران بود، مورد موافقت لرد ابردین وزیر امورخارجه انگلیس قرار نگرفت.
هنگامی كه سفیر انگلیس، او را به عنوان نماینده دولت انگلیس در كنفرانس ارزنة‌الروم معرفی كرد، وزیر امورخارجه به خاطر جلب نظر روس ها (به این اعتقاد كه لایارد از ترك‌ها حمایت خواهد كرد) با این انتخاب مخالفت كرد و به جای او، كلنل فن ویك ویلیامز و رُبرت كرزن به آن كنفرانس اعزام شدند.
لایارد با كمك مالی سفیر انگلیس (در حدود 160 لیره انگلیس) به سال 1845 در موصل شروع به حفاری كرد و در سن 35 سالگی به خاطر كشف نینوا از شهرهای آشور، شهرت جهانی یافت. این شهرت، پست دوم معاونت وزارت خارجه انگلیس را در سال 1852م برای او به ارمغان آورد.
بعداً از طرف حزب لیبرال به نمایندگی پارلمان انتخاب گردید. او از میدان نبردهای عظیم جنگ های كریمه بازدید كرد و هنگام شورش مردم هند، به هندوستان سفر كرد و جنبش بزرگی را كه به منظور كاستن نفوذ مالكان بزرگ در كنترل پارلمان و اداره كشور آغاز شده بود، در انگلستان رهبری كرد.
او در سالهای 1869 تا 1877م یعنی سال هایی كه كشور اسپانیا با حوادث و بی‌ نظمی‌های فراوانی دست به گریبان بود، به مدت هفت سال در سمت نمایندگی كشور خود در مادرید انجام وظیفه می‌كرد. در سال 1877م به سمت سفیر انگلیس در قسطنطنیه منصوب گردید و اولین كسی بود كه مدیریت بانك عثمانی را به عهده گرفت.
او در آثار نقاشان ایتالیایی صاحب‌نظر بود و كلكسیون خود را به گالری ملی انگلیس اهدا كرد و سه اثر كلاسیك خود را به نام‌های: ماجراهای اولیه در ایران، نینوا و باقیمانده‌ هایش، نینوا و بابلیون را به رشته تحریر درآورد.
لایارد، سرانجام در روز پنجم ژوئیه 1894م در سن 77 سالگی چشم از جهان فروبست.

سفرنامه لایارد
كتاب سفرنامه لایارد، ترجمه سفرنامه یكی از دیپلمات‌های معروف انگلیسی بنام سراوستن هنری لایارد است. این یادداشت‌ها كه مربوط به سفر وی در خلال سالهای 42-1840م به ایران است، ابتدا تحت عنوان "Early Adventures in Persia and Babylonia" (ماجراهای اولیه در ایران و بابل) در سال 1877م در دو جلد و بعداً در سال 1897 در یك جلد در لندن منتشر شده است. ترجمه كوتاه و مختصر چند فصل از این سفرنامه بطور ناقص در سال 1320 هجری قمری ابتدا در كتاب "تاریخ بختیاری" نوشته سردار اسعد و بعدها در یادداشتهای سردار ظفر به چاپ رسیده است.
این سفرنامه برای اولین بار توسط مهراب امیری بطور كامل ترجمه شده و چهار بخش اول آن تحت عنوان "خاطرات لایارد" از سال 1352 شمسی به بعد، در مجله خاطرات وحید به چاپ رسیده است. سفرنامه لایارد سپس در سال 1376 با ویرایش جدیدی توسط انتشارات آنزان منتشر گردید.
سفرنامه لایارد، صرف‌نظر از قضاوت مغرضانه‌ اش درباره اختلافات مرزی ایران و عثمانی، از حیث كیفیت مطلب و محتوا، یكی از معتبرترین اسناد تاریخی دوران قاجاریه است. او اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، اداری و همچنین سیستم و نظام مالیاتی كشور و رابطه مردم با حكومت و فشار بی‌ رویه حكام دولتی بر سكنه محلی و حتی وضعیت معیشتی، آداب و رسوم و سنن محلی، عقاید مذهبی، باورهای ملی بخشی از مردم كشور ما را با دقت و ظرافتی خاص شرح می‌ دهد.
این كتاب در سیزده بخش تنظیم شده است:
بخش اول، در همراهی با اردوی محمد شاه در همدان، لایارد چنین می‌نویسد:
«هنگامی كه در میان اردوگاه سواره عبور می‌كردیم، به ما سنگ پرتاب می‌كردند و با كمال خشونت و بی‌ حرمتی با ما رفتار می‌ نمودند و ما را به نام‌ های كافر، سگ و سایر صفات زشت خطاب می‌كردند. این خفت‌ها و بی‌احترامی‌ها هنگامی پایان پذیرفت كه یكی از نگهبانان تكه سنگ بزرگی به طرف من پرتاب كرد كه اسب مرا مجروح كرد و خوشبختانه همین موضوع سبب شد كه به میرزا آقاسی مراجعه كرده و تقاضای رسیدگی كنم و او را تهدید كردم كه در صورت عدم رسیدگی، مستقیماً به شخص شاه شكایت خواهم كرد. من شخص مقصر را معرفی كردم و او دستور داد وی را به خاطر آن عمل به چوب و فلك بستند و بعد از آن، دیگر در اردوگاه كسی متعرض ما نشد، ولی در شهر بطور دائم به ما بی‌احترامی و بدرفتاری می‌كردند.» (ص37)
بخش دوم، لایارد در دیدار با بختیاری‌ها می‌نویسد:
«بختیاری‌ ها معمولاً یك پارچه قهوه‌ای رنگ و سفید و سیاه بنام "لنگ" دور كلاه خود می‌پیچند كه یك سر آن را بالای سر گره زده و قسمت دیگر آن را در پشت شانه آویزان می‌كنند.آنها به رسم ایرانی‌ها لباس می‌پوشند، ولی از نوع ضخیم آن كه آنان را از سرما و گرما محافظت كند. یك نوع كت گشاد (كلیچه نمد) كه طول آن كمی از زانو پایین‌ تر و دارای آستین‌های كوتاه می‌باشد، می‌پوشند. پای‌افزار آنان از یك نوع نخ تابیده پنبه‌ای است كه آن را "گیوه" می‌ گویند و جوراب‌ های آنها از پشم و به رنگهای گوناگون است كه به وسیله زن ها بافته می‌شود. آنان شال ضخیمی به كمر می‌بندند كه كیس كمر و وسائل زیادی از قبیل سنگ چخماق و ظرف باروت (دبه) و سنبه جهت پاك كردن تفنگ و محفظه چاشنی و گلوله و غیره را به آن آویزان می‌كنند.» (ص 66)
بخش سوم، لایارد درباره زندگی بختیاری‌ها می‌نویسد:
«طرز زندگی بختیاری‌ها بسیار ساده است. آنها لحاف و بالش و قالی كوچك خود را هنگام روز در ملحفه‌ای پیچیده و در گوشه‌ ای می‌گذارند و در شب برای خواب لبه‌های سیاه چادر را پایین آورده و رختخواب خود را گسترده به استراحت می‌پردازند، ولی در ایام تابستان در آن هوای گرم و خفه‌كننده در میان دره‌های خشك و لم‌یزرع خوزستان لبه‌های چادر را بالا می‌زنند و رختخواب را روی زمین یا نمد پهن می‌كنند و به خواب می‌روند. در تابستان ها اغلب اوقات رختخواب خود را جلو چادرها پهن می‌ كنند.» (ص105)
بخش چهارم، در دیدار از مجسمه و سنگ نبشته‌های اشكفت‌سلمان می‌نویسد:
«آنان مرا به معبری تنگ كه یك غار بزرگ طبیعی در میان آن قرار داشت راهنمایی كردند. در دو طرف دیوارهای غار شكل هایی به بزرگی انسان در وسط سنگ تراشیده شده بود. در سمت راست، شكل مردی را با یك ریش بلند و مجعد در حالی كه كلاهی تنگ و چسبان به سر نهاده و لبه‌های آن روی پیشانی‌اش قرار گرفته بود، حجاری كرده بودند.» (ص 120)
ادامه می‌دهد:
«غاری كه من كتیبه و مجسمه‌ها را در آن پیدا كردم، در بین بختیاری‌ها معروف به «اشكفت سلمان» یا غار سامان می‌باشد. سلمان‌الله معلم علی، جانشین و داماد محمد (ص) پیغمبر اسلام بوده است. لرها عقیده دارند كه سلمان یكی از اعضا فرقه علی‌اللهی (یكی از فرق متعددی كه معتقد به الوهیت بشر و تجسم خدا به صورت انسان می‌باشد) در این محل مدفون است و به همین خاطر احترام زیادی برای این مكان قائل می‌باشند.» (ص 121)
بخش پنجم، لایارد در ماموریت به جزیره خارك چنین می‌نویسد:
«هنگامیكه در خارك اقامت داشتم، هوا نسبتاً معتدل و خوب بود، ولی بطوریكه گفته می‌شد، هوای این جزیره در تابستان گرم و غیرقابل تحمل است. تب و انواع بیماری در آن جزیره شیوع دارد و بسیاری از سربازان انگلیسی به این بیماری دچار بودند. خارك جزیره‌ای خشك و لم‌یزرع است و آب آشامیدنی آن تنها از محل بارندگی تامین می‌گردد.» (صص 161-162)
بخش ششم و هفتم، مربوط به لشكركشی معتمدالدوله برای سركوبی محمدتقی خان در خوزستان است. او در بخش ششم می‌نویسد:
«در مالمیر موفق شدم تعدادی مجسمه و سنگ نبشته مربوط به دوران گذشته را مشاهده نمایم. بیشتر این آثار در درون دره‌ای بنام كول فرح بود. برحسب شمارش، سیصد و چهل و یك پیكره بر روی پنج لوحه و در زیر آن تصویرها، بیست و چهار سطر خط میخی شوشی كنده شده بود.» (ص176)
بخش هشتم، مربوط به نحوة تسلیم و زندانی شدن محمدتقی خان بختیاری و تلاش برای رهایی او‌ست. لایارد در این رابطه می‌نویسد:
«من هم در درون قایق همراه محمدتقی خان بودم. چادرپوش معتمد، باشكوه و جلال خاصی در میان لشكرگاه ایرانیها دیده می‌شد. ما به اتفاق سلیمان خان و مجتهد از قایق پیاده شدیم و بلافاصله به حضور اخته (یعنی معتمد) رسیدیم. او به مجرد دیدن محمدتقی خان، با لحنی بلند و آمرانه وی را یاغی و متمرد دولت قلمداد نمود و بدون اینكه اجازه دهد حتی یك كلمه صحبت نماید، دستور داد او را زنجیر نمایند. فوراً فراشان كشان‌كشان وی را از چادر خارج نموده، در حالیكه غل و زنجیر به گردنش انداختند، در چادری نزدیك توپخانه كه برادرش كریم در آن محبوس بود زندانی نمودند.» (ص 212)
بخش نهم، مربوط به سفر لایارد به بصره و بخش دهم نیز مربوط به سفر او از بصره به بغداد است. او در بخش دهم می‌نویسد:
«بقعه عذرا» محل زیارتگاه یهودیان است و هر ساله تعداد زیادی از یهودیان جهت طواف در این محل اجتماع می‌نمایند. مسلمان ها نیز برای بقعه عذرا احترام فوق العاده‌ای قائل هستند، ولی یهودیان اظهار داشتند كه تعمیرات بقعه را انجام می‌دهند. بقعه شامل دو اطاق داخلی و بیرونی است. اطاق داخلی مدفن عذرای پیغمبر است. دیوارهای قبر با گچ و آجر بنا شده و ضریحی از چوب بر روی قبر گذاشته شده و پارچه سبزی كه منگوله‌های زرد رنگی از گوشه‌هایش آویزان شده، روی ضریح را پوشانده است و نام واقفش نیز با خط عبری بر روی آن دیده می‌شد. بقعه سفید و بیضی شكل عذرا از فاصله‌ای دور در میام دیواری كه در اطرافش كشیده شده دیده می‌شود. در آن موقع كه ما از آن نواحی دیدن می‌كردیم، بقعه در حال ویرانی بود.» (صص 259-260)
بخش یازدهم، مربوط به بازگشت لایارد از بغداد به خوزستان می‌شود. او می‌نویسد:
«ما از یك نهر كوچك آب شور بنام« طیب» گذشتیم. خرابه‌های «طیب» یا «تیچ» مسافتی از نهر فاصله داشت. آثار باستانی این محل شامل چند تپه بود كه بلندترین آنها بین سی تا چهل پا از سطح زمین ارتفاع داشت و بقایای یك دیوار چهارگوش به مساحت چهار مایل مربع در اطراف خرابه‌ها وجود داشت و درون محوطه مقداری آجر شكسته و تكه سفال كهنه كه قدمت شهر را ثابت می‌نمود به چشم می‌خورد. پی و آثار زیادی از بقایای ساختمانهای قدیمی وجود داشت، لیكن پیكره یا سنگ نبشته قابل توجهی مشاهده ننمودم.» (ص 266)
بخش دوازدهم، لایارد در ورود به دزفول چنین می‌نویسد:
«خوانین دزفول نیز مانند شوشتر، همه سید و طبعاً تمام بستگان و رعایای آنان افرادی متدین و دارای اعتقادات تند مذهبی بودند. هر یك از این خوانین قسمتهایی از شهر را در تیول خود داشتند، و بطور دائم با هم در جنگ و ستیز بودند و اغلب به خانه‌های یكدیگر حمله می‌بردند. بعضی اوقات هم در كوچه‌ها مرتكب قتل و خونریزی می‌شدند. این عداوت و دشمنی خانگی سبب شد كه بیشتر سكنه، خانه‌های خود را ترك نمایند. لذا دزفول، به یك شهر نیمه متروكه‌ای تبدیل شده بود.» (صص 294-295)
بخش سیزدهم، درباره دیدار محترمین شوشتر ازكاركنان كشتی آشور است. لایارد می‌نویسد:
«ابراز محبت و یكرنگی سادات و محترمین شوشتر، بیش از اندازه بود. آنان ضیافت‌های مجللی به افتخار ناوبان سلبی و دكتر روز و من به پا می‌كردند. در یك میهمانی پر هزینه‌ای كه سلطانعلی خان در دیوان خانه به خاطر ما بر پا كرده بود، با یك نوع غذای عجیبی از میهمانان پذیرایی به عمل آمد. لاشه گوسفند را تماماً پخته و شكمش را با كشمش و بادام و دیگر ادویه‌جات معطر پر نموده و بر روی توده‌ای از پلو گذاشته و با طرز جالبی زینت داده بودند. تعدادی پوسته نارنج را پر از كره مذاب كرده و بر روی لاشه جاسازی نموده و درون هر پوسته، فتیله‌ای گذاشته و مثل شمع روشن كرده بودند، آنگاه این غذای فوق‌العاده، در یك مجمعه بسیار بزرگی كه چند نفر بزحمت آن را حمل می‌كردند، به مجلس آورده شد.» (صص322-323)
برای اطلاعات بیشتر و دیدن تصاویر این سفرنامه، نشانی زیر را ببینید:
http://www.odysseyadventures.ca/articles/layard_assyria/article_layard.01.html