به بهانه ضبط تاریخ شفاهی در محضر استاد حسن امداد


تاریخ انتشار: ۱۳۸۹/۷/۱۷ - ۰:۰:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۷/۱۵ - ۱۵:۲۸:۵۱
به بهانه ضبط تاریخ شفاهی در محضر استاد حسن امداد
 
          گاهي اوقات انسان از تاثر انسان هاي بزرگ  متاثر ميگردد واز اينكه   ناخواسته خاطراتشان را با گفتن الفاظي كه يادآور گذشته هاشان مي باشد وخاطرات خوش و دل بستگي هايي كه به افرادي نظير خودشان داشته اند ،اشكشان را جاري مي كنند، متاثر مي شود اين كلمات را گفتم كه مقدمه اي باشد از شخصي كه در باره وي خواهم نوشت.
 
پنج شنبه ،نهم مهرماه 1389 در حافظه ام يك روز فراموش نشدني ثبت شد روزي بود كه تنهايي، استادي را ديدم كه در بين كتابهايش ديگر احساس تنهايي نداشت واين احساس من بود كه پنداشتم او تنهاست ودر مصاحبه با او از گذشته هاعبور كرديم ووقايع تلخ وشيرين را روشن مي نمود. جملاتي كه مي گفت انسان را به تامل وا مي داشت ديگر دنيا آنقدر برايش بي ارزش شده بود وروحيه خدايي وطبع لطيفي پيدا كرده بود كه حقيقت را ميشد در او جست .
 
اشعاري را سروده بود ومي سرود ومي گفت وصيت كردم برسنگ قبرم بنويسيد، اشعاري را از سنايي مي سرود كه درست در خاطرم نيست اما اولين ابيات يادم مانده كه مي سرود: بمير اي حكيم از چنين زندگاني... از اين زندگاني چو مردي بماني ....از اين زندگاني بترس كه اكنون در آني ....بدان عالم پاك مرگ است ...كه مرگت رساند دروازه آن جهاني ، در حالي كه اشك گونه هايش خشك نشده بود سوالي پرسيديم درجوابمان گفت بزرگترين خوشبختي اين است كه انسان آزارش به كسي نرسيده باشد وخدمت كند وباز اشكش جاري گشت وديگر انگار آرزويي جز رسيدن نداشت . از جنگ جهاني هم از ايران وخطه فارس ، خاطراتي داشت وهنوز كوچه هاي محل تاخت و تاز انگليسي هارا بياد بود كه تيفوس امده بود وجنازه هاي كه برزمين بود ومردم از بدبختي لباس سربازان را از تنشان براي پوشيدن در مي آوردند تيفوس جان آنها را مي گرفت .از محل زندگيش گفت از دوستانش كرامت االه افسر مرحوم محمد حسن اقليدس دكتر حميدي دكتر محمد حسن گنجي ومرحوم محمد اسماعيل رضواني كه خاطرات فراموش نشدني با آنها داشته كه بغض گلويش را گرفت و ما مجبور شديم جهت تسكين وي از فرزندانش بپرسيم از نوه اش گفت كه استاد زبان روسي و فارسي  دانشگاه سانفرانسيسكو است وباز احساس خوشي به او دست داد و راضي بود از فرزندان ونوه هايش و شكر گزاري مي نمود .
 
جملات ارزشمندش را فراموش نخواهم كرد ،ايشان از سعدي اشعار زيادي را در حافظه اش داشت و مي گفت انسان بايد روحيه سعدي داشته باشد .
از ايراني هاي گذشته گفت از سنت حسنه وقف و اين كه در ذات ايراني وقف و خير خواهي و بخشش است واز پدرانمان، كه براي باسواد كردن فرزندانشان حتي خانه هاي مسكوني شان را وقف ميكردند جهت مدرسه وفرا گيري علم ودانش و از اخلاق جديد ما ايراني ها گفت كه هميشه روي نقاط ضعف بحث مي كنيم چرا نقاط قوت را نمي بينيم ...
 
         اين استاد گرانقدر وشاعرو دانشمندتواناو بي همتا، استاد حسن امداد است كه آثار وتاليفاتش در باره تاريخ وپيشينه ايران وخطه فارس بي همتاست .واميدوارم اجل مهلت دهد ومشغله هاي اداري حواس ما راهم از پرداختن به اصل مهم جمع آوري تاريخ شفاهي در استان فارس غافل نگرداند تا شرح خاطرات وتجربيات ديگر انديشمندان اين سرزمين راضبط و به حافظه تاريخ بسپاريم . 
 
احساني مقدم
10مهر 1389