مصطفی ملکیان: صلح درون، مقدمه صلح بیرون است


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۹ - ۲۱:۳:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۰/۱۷ - ۱۱:۵۰:۲۳
مصطفی ملکیان: صلح درون، مقدمه صلح بیرون است
مصطفی ملکیان گفت: صلح درون یگانه مقدمه گریز ناپذیر صلح بیرون است. از نظر عارفان به خصوص مولانا این گونه معنا می شود، برای اینکه در مناسبات اجتماعی با صلح، آشتی و مسالمت داشته باشیم راهی جز این نداریم تا صلح درون در باطن هر کدام از ما متحقق شده باشد.

در ادامه برگزاری روز دوم هشتمین نشستِ «مِهرِمولانا»، مصطفی ملکیان، استاد فلسفه و عرفان در یک پیام ویدیویی در ارتباط با موضوع «صلح درون و صلح بیرون از نظرگاه مولانا» سخنانی را ارایه کرد.

او در ابتدای این پیام تصویری گفت: صلح درون یگانه مقدمه گریز ناپذیر صلح بیرون است. از نظر عارفان به خصوص مولانا این گونه معنا می شود، برای اینکه در مناسبات اجتماعی با صلح، آشتی و مسالمت داشته باشیم راهی جز این نداریم تا صلح درون در باطن هر کدام از ما متحقق شده باشد.

او تاکید کرد که به تعبیر دیگر اگر صلح درونی در انسان وجود نداشته باشد همه فعالیت های دیگر که برای استقرار صلح صورت می گیرد، فعالیت های بدون ثمر خواهد بود و نهایتا این فعالیت ها صلحی شکننده و موقت به بار می آورد.

او افزود: معمولا در ادبیات عارفان مسلمان آن چیزی که به صلح درون تعبیر می شود، صدق است و گاهی هم به خلوص معنا می شود. عارفان ما معمولا صدق را با این معنا به کار می بردند که « بود تو عین نمود تو باشد و نمود تو عین تو باشد.» وقتی سخن از نمود از نمود گفته می شود ناظران بیرونی هم نظاره گر هستند.

ملکیان گفت: بنابراین این سخن به این معناست که گفتار و کردار بیرونی باید عین آن چه در درون آدم می گذرد باشد و آن چه در درون ما می گذرد باور ها، احساسات و عواطف، خواسته ها، آرمان ها و اهداف است.

این استاد فلسفه و عرفان افزود: وقتی این جمله را می گوییم به این نتیجه می رسیم که بود و نمود یکسان است و باید باهم هماهنگ باشد. بنابراین سه ساحت درونی ما که احساسات و عواطف، خواسته ها و باورهای ما هستند با دو ساحت بیرونی یا همان گفتار و کردار یکسان خواهد شد و بر همدیگر انطباق خواهند داشت.

او اضافه کرد: کسی که این مطابقت ها را در خود داشته باشد می توان گفت که او اهل صدق است. اگر این گونه نباشد و به طور فرض فرد دروغی بگوید، این انطباق ها با یکدیگر در ستیز خواهد بود.

ملکیان ادامه داد:‌ اگر این صدق در انسان شکل گیرد، در وجود او چیزی شکل می گیرد که روانشناسان به آن یکپارچگی وجودی می گویند.

او گفت: در حالت صداقت است که انسان با خود در صلح است. وقتی گفته می شود کسی با خودش در صلح و آشتی نیست یعنی یک یا دو ساحت او با هم ناسازگار هستند.

او در ادامه با بیان اینکه فیلسوفان اگزیستان سیالیستی صدق را وفاداری به خود تعبیر می کنند گفت: در این نگاه گفته می شود که خواسته ها، گفته ها، عواطف و احساسات و... متناسب با باور باشد. در این صورت می گویند چنین کسی به خود وفادار است و زمانی کسی به خود پشت می کند که بخشی از وجودش به سویی می رود و بخش دیگر به سوی دیگر.

او افزود: برای ارتباط این موضوع که اگر با خودمان در آشتی باشیم با دیگران هم در آشتی خواهیم بود، باید بگوییم که ۳ تبیین می توان در بیانات مولانا در نظر گرفت و دید.

او در ادامه گفت: در اولین تبیین می توان گفت زمانی بیشترین اختلافات، مناقشات و جنگ ها با یکدیگر به وجود می آید که احساس ضعف داشته باشیم. وقتی که احساس ضعف داریم گمان می کنیم که آسیب پذیر هستیم و بنابراین هر کسی ممکن است به ما ضربه بزند. از طرفی وقتی خودمان را قوی می بینیم و فکر می کنیم آسیب پذیر نیستیم، گمان می کنیم دیگران یا نمی توانند و یا نمی خواهند با ما دشمنی کنند. بنابراین هر زمانی که خودمان را در موضع ضعف حس کنیم، جهان هم مانند ارتشی در برابر ما می شود.

او در ادامه با بیان اینکه بیشتر منازعات ما با دیگران در اثر احساس ضعف و آسیب پذیر بودن است گفت: فردوسی که می گوید« زنیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی آرد و کاستی» یعنی هرچه انسان نیرومندتر باشد راست تر است. این ناراستی ها برای احساس ضعف است.

او افزود: آدمی که یکپارچه است نیروی خود را صرف جنگی داخلی خود نمی کند. به این معنا که جنگی بین ساحت های ۵گانه او وجود ندارد و کل وجود اتو قوی است. بنابراین دید او به دیگران به عنوان دشمن نیست.

وی ادامه داد: از نظر کسی مثل مولانا صدق قوت می آورد و از نتیجه همین نگاه مولانا ، کارهای شگفت انگیز انبیا و اولیا ناشی از صدق آن ها بوده است.

این استاد فلسفه گفت: مولانا معتقد است موسی(ع) و حضرت محمد(ص) که معجزاتی داشتند به خاطر قوت قلبی بوده که از صدق آن ها به وجود آمده است.

ملکیان ادامه داد: در تبیین دوم ، مولانا معتقد است هر کس با خود صادق باشد پی می برد که هیچ چیز او از آن خودش نیست و داده خداوند است. کدام یک از امتیازاتی که انسان دارد داده خود اوست؟.

او یادآور شد: اما شخصی می تواند بگویم خودم سخت کوش و پرتلاش بوده ام و از داده های خداوند خوب استفاده کرده ام. بنابراین هیچ یک از مواهبی که ما داریم خودمان به خودمان نداده ایم و این موضوع استدلال فلسفی نمی خواهد. در این صورت است که خودشیفتگی هم در ما از بین می رود.

این استاد فلسفه گفت: مولانا می گوید زمانی که فردی خودشیفتگی دارد، منفعت شخصی برایش اهمیت دارد. همچنین زمانی که فردی خودشیفتگی دارد پیش داوری هم می کند. گاهی ممکن است درباره دین و مذهب پیش داوری کند و گاهی هم جامعه و فردی را. بنابراین پیش داوری منفی ناشی از خودشیفتگی است. همه جنگ ها از دل نفع شخصی، پیش داوری، جزم و جنود، تعصب و ... است.

او در ادامه با تاکید براینکه انسانی که به استدلال رو نمی آورد خود را برابر با دیگران نمی داند گفت: در دفتر دوم آورده شده است، یک قاضی وقت قضاوت می گریست. کسی به او گفت چرا گریه می کنی؟ . مقام شما فاخر است. جواب قاضی این بوده که « من یک جاهلی هستم میان دو عالم. هم شاکی و هم متهم می دانند ماجرا چیست و فقط من هستم که نمی دانم ماجرا چیست و میان این دو باید قضاوت کنم.» فردی که به قاضی گفته بود چرا گریه می کنی، نکته ای را می گوید که محل صحبت ما است. او می گوید« آن دو علم دارند اما پیش داوری هم دارند. علم وقتی با پیش داوری همراه می شود، آدم را کور می کند. تو علم داری اما پیش داوری نداری. » معنای این گفته این است، زمانی که پیش داوری نداریم ، می توانیم به موضوعات بهتر نگاه کنیم.

ملکیان ادامه داد: مولانا معتقد است که اگر باور کنیم که هیچ چیز انسان برای خودش نیست دیگر خودشیفتگی هم نخواهد داشت و در این صورت است که دیگر با کسی جنگ هم نخواهد کرد.

او افزود: در تبیین سوم نیز مولانا می گوید چرا زمانی که انسان در درون با خودش آشتی دارد با دیگران هم آشتی دارد. در این باره باید گفت که انسان ها صدق یکدیگر را به تعبیری بو می برند. زمانی که در یکدیگر صدق می بینند نمی خواهند با هم وارد نزاع شوند.

وی افزود: به تعبیر مولانا همان گونه که دروغ بوی زننده ای دارد، راستی هم بوی خوشایندی دارد. و در این صورت است که اصلا با او مخاصمه نخواهند داشت. این واقعیت روانشناختی درست است که هر کس هرچقدر ناپاک و خبیث باشد، بیشتر با هم کیشان خود میل به ستیز دارد.

ملکیان گفت: مولانا ابیات زیادی در این باره دارد که در یکی از آن ها می گوید: صدق دل ببايد کار را. ورنه ياران کم نيايد يار را. به این معنا که اگر صدق دل داشته باشیم همه عاشق ما می شوند.

او گفت: اگر هر ۳ این تعابیر را اگر بپذیریم انگار ریشه ای ترین کاری که می توان برای افزایش صلح بیرون کرده ایم را انجام داده ایم.