مصاحبه با دكتر جعفر شهیدی


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۱:۵۳:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۱:۵۶:۴۰
مصاحبه با دكتر جعفر شهیدی

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با جناب دكتر جعفر شهیدی  
تاریخ: 74/8/15 ، شماره ردیف مصاحبه: 158، مصاحبه كننده: شفیقه نیك نفس

صدای دكتر جعفر شهیدی

ـ در همان وقت  ها و سال دومی كه در تهران بودم، گویا سال 1328 بود كه مرحوم دهخدا از من خواستند كه با ایشان همكاری كنم. خدمتشان رفتم و تا حالا هم كه هستیم. 
ـ سال 1328 با ایشان آشنا شدید؟ 
ـ بله. آن وقت همه ما در منزل آن مرحوم بودیم. دو تا اتاق بود. یك اتاق، خود دهخدا تشك می-انداخت و می  نشست، اتاق این طرفی هم كتابخانه و دوستان دیگر [مثل] مرحوم دكتر معین، دكتر صدیقی، مرحوم شهرامی و .. بودند كه همه آنها مرحوم شدند. البته آنهایی كه الآن هستند، آقای دكتر دبیرسیاقی و آقای منزوی بعد به جمع ما پیوستند و [سایرین]. 
ـ آقای دكتر، آقای دهخدا وارثی كه ندارند؟ 
ـ نخیر، ایشان اولادی نداشتند. 
ـ اصلاً ازدواج نكرده بودند؟ 
ـ زنی داشتند، ولی مرحوم شد. دو تا برادر داشت: یكی یحیی، یكی ابراهیم و بچه  های آنها الآن یكی دوتایشان هستند. نه، اولادی نداشت. دخترخوانده  هایی داشت كه یكی را آقای ستار آل بویه گرفت كه از آن هم فرزندی دارد. 
ـ شیوه نگارش لغت  نامه دهخدا، تا آنجایی كه من می دانم این است كه خود دهخدا بر اساس كتاب  ها و نسخه  هایی كه داشته، شروع به فیش  برداری كرده. واقعاً همینطوری بود؟ 
ـ بله همین  طور بود. اول روی دفتر می  نوشت، بعد بعضی از دوستان گفتند كه در دفتر نوشتن، بیرون آوردنش مشكل است و گاهی لغت  ها با هم مخلوط می  شوند. بهتر است كه این كلمات روی برگه  های جداگانه نوشته بشود و همین كار را هم كرد. بعدها حدود دو میلیون [به اندازه] كارت ویزیت كه یك كلمه هم رویش بود، [شد]. بعد البته یك عده دیگر هم برای فیش  برداری آمدند كه یك قسمتی حدود بیست  درصد را مرحوم دهخدا و هشتاد درصد را فیش  نویسها نوشته  اند. بعد اینها بین مؤلفها توزیع می  شد. مؤلفها هم با مراجعه به كتاب  های مختلف، بایست بیست تا از آنها را قلم می  زدند و می  ریختند دور و گاهی هم یكی از آن فیش  ها ممكن بود پنج صفحه بشود. اینها را تهیه می  كردند و می  بردند برای مرحوم دهخدا می  خواندند و گاهی ایشان یك اظهار نظری می  كردند، ولی غالباً هم همینطور حل می  شد و به چاپخانه می  رفت. 
 ـ یعنی از ابتدا یك كار جمعی بوده؟ 
ـ بله، جمعی بوده. مثلاً كار حرف «ص» را كه خودم شروع كردم، گمان می  كنم فقط ایشان دو، سه سطر به كل این چهارصد صفحه اضافه كرده است. 
ـ غیر از شما [كسان دیگر] هم بودند؟
ـ بله، مرحوم دكتر معین، دكتر صدیق و خیلی  ها كه صد و بیست، صد و و پنجاه تن بودند كه اسمشان در مقدمه لغت  نامه آمده است. 
ـ یعنی همان موقع این صد و پنجاه نفر [بودند]؟ 
ـ به  تدریج [آمدند]. صد و پنجاه نفر با هم نیامدند. قبل از اینكه مجلس این كار را شروع بكند، وزارت فرهنگ در دوره مرحوم اسماعیل مرآت شروع به چاپ آن كرد و مرحوم همایی و بهمنیار را فرستادند كه با ایشان همكاری كردند و یك جلد بیرون دادند كه «آ ـ ابوسعید» [بود]. بعد دیگر متوقف شد. دیگر ماند تا سال 1325 كه مرحوم آقا سید محمدصادق، رئیس مجلس بود و طرحی را بردند و نمایندگان ارائه دادند و قرار شد مجلس چاپ لغت  نامه را به عهده بگیرد و پنج نفر از استادان را معرفی می  كردند كه دكتر معین، دكتر صدیقی، دكتر حسین خطیبی، دكتر خان  بابا بیانی، رئیس دانشكده حقوق (اسمش یادم نیست) [بودند] و عده دیگر هم آمدند كمك كردند كه مرحوم ابراهیمی بود كه یادداشت  های فراوانی نوشت و ... سال 1336 یك لایحه  ای در مجلس گذراندند كه این لغت  نامه منتقل بشود. [البته] وقتی دهخدا مرحوم شد، ما بلافاصله به مجلس آمدیم، چون مجلس متصدی بود. ما به دو تا اتاق در نزدیكی در ورودی كنار مجلس (نه در بزرگ) كه گیشه پست هم آنجاست، می  رفتیم. بعد آنجا لایحه  ای می  گذراندند كه این كار به عهده دانشگاه تهران بیفتد. ما به دانشكده ادبیات (سه راه ژاله) آمدیم و دو تا اتاق كه آزمایشگاه دكتر عبدالله شیبانی بود را به ما دادند و مدتها آنجا [بودیم] تا اینكه مرحوم دكتر افشار ساختمان بهبودستان را واگذار كرد و ما به اینجا آمدیم. 
ـ پس در واقع دو قطب ادبی را اینجا احتساب كنیم كه هم . . . 
ـ كار لغت  نامه، یادم هست كه سال 1362 من از طرف دوستانمان گزارش دادم، چون سال 1362 چاپ  لغت  نامه تمام شده بود. آنجا گفتم كه از آغاز و سال 1325 تا به حال، دولت شانزده میلیون و خرده  ای به لغت  نامه پول داده. از این مقدار چهارده میلیون به صندوق آمده و دو میلیون و خرده  ای هم ساختمان و كتاب و .. است. بنابراین، از اول لغت  نامه تا آخر، یك فلس دولت پول نداده. لغت  نامه خودش كار خودش را كرده. [یك بار] آقای محمدتقی جعفری سخنرانی كرد و گفت كه من در این مدت عمری كه در تهران هستم، یك جا رفتم كه آنجا من نبود، ما بود و واقعاً هم همینطور بود. یك شب یادم هست كه آقای پرفسور [فضل  ا...] رضا كه رئیس دانشگاه بود، آمدند. شب در آنجا بود و گفت: چكار می  كنید؟ گفتم: دارم درس می-دهم و من داشتم به دوستان فوق  لیسانس درس می  دادم. بعد گفت: شما چندتا مستخدم دارید؟ گفتم: هیچی. گفت: چطور هیچی؟ گفتم: ما اینجا مستخدم نداریم. نامه را یكی می  نویسد، همان هم چایی می  آورد. خود من هم گاهی بلند می  شوم این كارها را می  كنم. تعجب كرد و رفت. این جور لغت  نامه تمام شد. البته الآن دیگر نمی  شود آن كار را كرد. دیگر كسی نباید توقع داشته باشد كه الآن هم همان جوری كار كنیم.