مصاحبه با پرويز شاپور


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۰:۳۳:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۰:۴۴:۵۳
مصاحبه با پرويز شاپور

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ايران با جناب آقای پرويز شاپور    
در تاريخ: 75/12/11، شماره رديف مصاحبه: 256، مصاحبه كننده: شفيقه نيك نفس

صدای آقای پرويز شاپور
 

ـ طنز را چطوری شروع كرديد؟ 
ـ من در اهواز مأموريت داشتم، يكي دو تا روزنامه محلی در آنجا بود كه البته من اسمش را فراموش كردم. 
ـ ممكن است كه سال آن را بفرمائيد؟ 
ـ من چهار سال اهواز بودم. سال 30 رفتم و سال 34 خودم را به تهران منتقل كردم. من با اسم مستعار برای آنها می نوشتم. بعد به تهران منتقل شدم و برای روزنامه توفيق با پست، مطلب فرستادم. يك دفعه پسرخاله ام آمد و گفت كه شما را دعوت كردند تا با شما صحبت كنند. البته من هم با اسم مستعار «كاميار و مهدخت» مطالبم را می فرستادم. 
آنها در روزنامه كه دعوت كردند نوشته بودند، خانم مهدخت  يا آقای كاميار بيايند. من رفتم به روزنامه توفيق و در آنجا شروع به فعاليت و نوشتن كردم. به طور كلی نوشتن مطالب يا داستان كوتاه برای من مساوی با جان كندن است، ولی سوژه زياد دارم. اين است كه من فقط در كار كلمات رفتم و هرچه هم به من گفتند و خواستند من را از راهم منحرف كنند، من گوش نكردم كه آقا داستان بنويس و فلان كن و ...؛ من فقط كار خودم را پيگيری كردم. البته در روزنامه توفيق مطالب من تحت عنوان برخورد عقايد و آراء چاپ می شد، يا يك ستون هم بود [به اسم] دارالمجانين يا ستون ديگر، در اين سه ستون مطالب من چاپ می شد. 
من برای مجله خوشه مطلب نوشتم. سردبير آن آقاي شاملو (شاعر نامدار معاصر) بودند. ايشان نوشته های مرا تحت عنوان كاريكلماتور چاپ كردند كه بعد اين اسم ديگر روی آن ماند. در زمينه كاريكاتور هم در واقع آقای اردشير محصص (كاريكاتوريست نامدار ايران) كتاب های [زيادی] از كاريكاتوريست های دنيا نشان ما دادند. بعد به من جرأت دادند كه ديگر شروع به كشيدن كن و من هم شروع به موش و گربه كشيدن [كردم.] چون ما خانواده گربه دوستی بوديم، هميشه روی كرسی دو، سه تا گربه يا خوابيده بودند و چرت می زدند، يا اينكه دنبال همديگر بازی می كردند. يك آقايی به من گفت كه چرا تو فيل نكشيدی؟ گفتم: من فيل نديدم، ثانياً اگر فيل روی كرسی بنشيند، كرسی می شكند. بعد ادامه دادم: كاريكلماتور يك، كاريكلماتور دو، كاريكلماتور سه، كاريكلماتور چهار، كاريكلماتور پنج، گزينه كاريكلماتور، كه در ايران و به زبان فارسی در آمريكا چاپ شد. 
من سنجاق قفلی را خيلی دوست دارم و نيمرخ آن شبيه اشرف مخلوقات است و برای وصل كردن آمده است. يك نفر زيپ لباسش در رفته بود، آن را سنجاق قفلی زده بود. اين است كه يك كتاب تحت عنوان «فانتزی سنجاق قفلی» و يك كتاب هم از موش و گربه عبيد زاكانی مصور كردم. 
ـ جناب شاپور، شما در واقع نگفتيد كه از كجا شروع به نوشتن كرديد و چند سالتان بود كه شروع به نوشتن كرديد؟ 
ـ بنده، عرض كنم خدمتتان كه [به طور] جدی از روزنامه توفيق شروع كردم. 
ـ به طور جدی، ولي كلاً از كی فكر كرديد كه می توانيد بنويسيد؟ 
ـ من اول پيش خودم همينطور فكر می كردم و آنوقت خنده ام می گرفت. هر كسی هم اگر [مرا] می ديد، مي گفت اين چرا اينطوری است و هی می خنده!؟ خوب چيزهايی به فكرم می رسيد، ولی آن موقع نمی نوشتم. بعد فكر كردم كه خوب، اينها را من بنويسم و شروع به نوشتن كردم. 
ـ يعنی ابتدا هم كه فكر می كرديد، در واقع به يك مطلب خنده دار فكر می كرديد. خنده دار بودن شايد در وجود شما بوده، يعنی طنز نگريستن به اشياء و اطرافيان. 
ـ بله، بله. 
ـ بعد كسی بود كه به شما كمك بكند يا شما را تشويق بكند تا به اين راه بياييد؟ 
ـ در قسمت كاريكاتور آقای محصص، ولی در قسمت كاريكلماتور مشوقی نداشتم. در واقع تا آنجايی كه در روزنامه توفيق چاپ می شد، زياد سر و صدا نكرد، ولی وقتی كه در مجله خوشه چاپ شد، از آنجا در واقع وضع كاريكلماتور شناخته شد و با مجلات مختلف همكاری كردم.