مصاحبه با منوچهر بهنام


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۵:۲۷:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۳:۳۷:۵۲
مصاحبه با منوچهر بهنام

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با آقای منوچهر بهنام

جلسه اول، در تاریخ: 75/12/18، شماره ردیف مصاحبه :257، مصاحبه كننده: شفیقه نیك نفس

صدای منوچهر بهنام

;روز سی ام تیر من در خیابان انقلاب امروز، نزدیك چهار راه ولیعصر با ماشین می رفتم. تیمور بختیار و هفت، هشت تا از افسرها همین جور قدم می زدند و البته دیدارشان خوشایند نبود. نزدیك خیابان لاله زار بود كه صدای تیراندازی بلند شد. یك عده ای می دویدند و یك عده ای هم افتادند. من با ماشین تند رد شدم و به خانه ام رفتم. دو بعد از ظهر بود، هوا هم خیلی گرم بود. خانم مرحوم باقر كاظمی (مهذب الدوله) كه در كابینه قبلی مصدق وزیر امور خارجه بود و در كابینه بعدی او وزیر دارایی و نایب نخست وزیر شد، به خانه ما آمد. به من گفت: منوچهر آقا! باقر می گوید كه با ماشین خودت بیا منزل ما، چون مثل اینكه تلفن قطع شده بود. من رفتم خانه آقای كاظمی و دیدم ایشان با حالت خیلی عصبانی دارد در اتاق قدم می زند و با خودش حرف می زند. گفت: منوچهر برویم سعدآباد. گفتم: چشم. بعد من با ایشان رفتیم و رسیدیم تجریش و من نمی دانستم كجا باید برویم. او راهنمایی كرد و رسیدیم دم كاخ سعدآباد و ما را راه ندادند؛ پاسدار ما را راه نداد. بعد یك افسری آمد بیرون و آقای كاظمی به او گفت: من می خواهم با آقای علا صحبت كنم. گفت: علا نیست ، رفته خانه. گفت آقای دكتر احمد هومن معاون دربار هست. مرحوم كاظمی با عصبانیت گفت: من با او كاری ندارم. بعد مرحوم كاظمی گفت من می توانم خدمت شاه برسم؟ افسر رفت توی اتاق و تلفنی كرد و آمد گفت: بله، می گویند بفرمائید. بعد كاظمی نشست در ماشین و با راهنمایی آن افسر رفتیم در عمارتی ایستادیم. مرحوم كاظمی رفت بالا. به من گفتند كه برو یك گوشه ای بایست. یك گوشه ای ایستادم. بعد از یك ساعت مرحوم كاظمی آمد. دیدم قیافه او باز است. گفتم: چی شده؟! گفت: من به شاه گفتم كه تا به حال درتمام صحبتها فحش ها نصیب قوام السلطنه می شد، از حالا به بعد دارد نصیب شما می شود و دارند به شما و مادر و خواهرت فحش می دهند. این است كه باید یك فكری بكنید. شاه گفت: قوام السلطنه كنار خواهد رفت و ساعت چهار یا پنج هم جزو اخبار آن را خواهند گفت. مرحوم كاظمی به من گفت: تو ساعت چهار و پنج این اخبار را گوش كن و بیا خانه من. من هم همین كار را كردم. پنج یا چهار درست یادم نیست ـ رادیو گفت كه بله، قوام السلطنه استعفا داده. بعد رفتیم منزل مرحوم كاظمی و یك عده زیادی جمع بودند و كاظمی گفت: معذرت می خواهم، من باید جایی بروم. بعد گفت: منوچهر برویم خانه مصدق. رفتیم خانه مرحوم دكتر مصدق.

مرحوم مصدق خانه پسرش مهندس احمد مصدق بود كه یك ایوانی رو به خیابان كاخ ( فلسطین امروزی) داشت. مرحوم مصدق یك روبدوشامبر كرمی پوشیده بود و خیلی ها آنجا جمع بودند. من فقط ظهیرالاسلام را یادم می آید و حشمت الدوله را كه [آنها را] می شناختم. اشخاص دیگر را نمی شناختم. مرحوم مصدق آمد و مرحوم كاظمی مرا به او معرفی كرد و گفت: خاله زاده. ایشان [دكتر مصدق] هی می رفت بالای ایوان و به مردی كه تظاهر می كردند، صحبت هایی می كرد و می آمد. بعد مدتی با آقای كاظمی صحبت كردند بعد دیگر ما رفتیم خانه آقای كاظمی.