مصاحبه با مرحوم حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی « هجوم مأموران حکومتی به مدرسه فیضیه قم»


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۱۰ - ۱۱:۱۸:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۰/۱۰ - ۱۱:۲۲:۵۲
مصاحبه با مرحوم حجت الاسلام علی اکبر ابوترابی « هجوم مأموران حکومتی به مدرسه فیضیه قم»

بخشي از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملي ايران با مرحوم حجت الاسلام علي اكبر ابوترابي در تاریخ 1372/10/07


« هجوم مأموران حكومت پهلوي به مدرسه فيضيه قم 1342/01/02 »

روز شهادت امام صادق (ع) بود كه اينها خون زيادي در مدرسة فيضيه ريختند. صبح آن روز برنام ه اي به مناسبت شهادت آقا امام صادق (ع) در مدرسه حجتيه بود كه ديديم يك عده صلوات هاي بي جايي مي فرستند، ولي چون مديريت مدرسه حجتيه تقريباً با آقاي شريعتمداري بود، ديگر بيشتر از حد در صلوات پيش نرفتند، ولي كاملاً محسوس بود كه يك جمع خاصي در مجلس شركت كرده اند.

 عصر همان روز در مدرسه فيضيه برنامه اي بود كه باز ما در آن شركت داشتيم. حضرت آيت ا... گلپايگاني و مرحوم آقاي حاج انصاري هم تشريف آورده بودند، منبري مشهور قمي نيز منبر تشريف بردند كه ديديم صبح يك عده شعار صلوات دادند. مرحوم آقاي حاج آقا انصاري ديدند كه شعارهاي صلوات بي جاست و قطع نمي شود، فرمودند ديگر از اين به بعد كسي صلوات نفرستد كه باز آنها بعد از شعار صلوات را ادامه دادند. براي شاهنشاه آريامهر و وليعهد شعار دادند كه با دادن اين شعار، مردم متوجه اينها شدند كه با آنها برخورد كنند. آنها هم اسلحه كشيدند و باتوم و وسايلي را كه همراهشان داشتند، بكار بردند كه از خودشان دفاع كنند، ولي خوب چون جمعيت زياد بود، بر اينها غلبه پيدا كردند و اينها را زدند و از مدرسه فيضيه فرار كردند و بيرون رفتند. بعد از اينكه از مدرسه فيضيه فرار كردند، با هماهنگي شهرباني و بقيه نيروها خودشان را به پشت بام مدرسه رساندند و از بالا شروع به تيراندازي كردند.

 قهراً اين تيراندازي از پشت بام مدرسه فيضيه، باعث شد افرادي كه در داخل مدرسه آمادگي برخورد با اينها را پيدا كرده بودند و با چوب و آجر اينها را از مدرسه بيرون كرده بودند، به داخل حجره ها پناه ببرند، چون اينها بالاي پشت بام بودند، هم مسلح و هم مسلط. ما هم داخل يكي از حجره هاي طبقه دوم شديم. بعد كه طلاب حاضر در مدرسه فيضيه به داخل حجره ها رفتند، اينها همراه با نيروي سرباز زيادي از پشت بام ريختند داخل مدرسه و در حجره ها را شكستند و حجره به حجره بيرون مي آوردند و شديداً مي زدند. حالا اگر كسي زنده مي ماند، تا بيرون او را مي كشيدند و مي انداختند توي ماشين تا ببرند، اگر هم كسي اين وسط ها از بين مي رفت كه خوب ديگر از بين مي رفت. ولي كسي از دست اينها جان سالم به در نمي برد، اگر هم به بيرون مي رسيد، با بدن خوني و مجروح بود.

 ما حدود بيست نفري داخل يك اتاق بوديم. تنها كاري كه كرديم، در اتاق را خيلي محكم از پشت بستيم و وقتي اينها به در اتاق حمله كردند، ده، بيست نفري پشت در را طوري نگه داشتيم كه هرچه آنها ضربه مي زدند، در باز نمي شد و صداي مان را هم درنمي آورديم كه اينها فكر كنند كه در اين اتاق از پشت بسته است. به هر حال ديگر فرصت اينكه دفاع بكنيم نبود، چون آنها هم در پشت بام، هم در داخل، هم در طبقه دوم جمع زيادي بودند. ما هم تا ساعت 10 شب داخل حجره طبقه دوم بوديم و بعد از آن در تاريكي توانستيم از پشت بام و رودخانه از فيضيه خارج بشويم.