بازگشت

سیاه مشق

یاد کودکی

عنوان:
سیاه مشق
متن:

سیاه مشق/ گزیده مصاحبه با استاد جهانگیر نظام العلما

سیاه مشق

گزیده مصاحبه با استاد جهانگیر نظام العلما

 مصاحبه كننده: رضامختاری اصفهانی

تاریخ مصاحبه:16 خرداد1386            

                            

... من از روی كتیبه‌ های مساجد و اماكن متبركه و قبرستان‌ها نمونه‌برداری می‌‌كردم، به طوری كه هر روز كه از مدرسه درمی‌آمدم، تا غروب آفتاب كه هوا تاریك شود، زیر مسجد سپهسالار در خیابان نظامیه آنقدر می‌ایستادم و از روی كتیبه‌ها نگاه می‌كردم و دستم را مثل قلم درشت می‌كردم و آنچه كتیبه را كه می‌دیدم، می‌نوشتم. بعد می‌آمدم خانه و در خانه مشق می‌‌كردم. مشقم را فردا می‌آوردم با كتیبه كه در بالای مسجد بود و دیشب ذهنی دیده بودم، مقایسه می‌‌كردم. این مقایسه باعث می‌شد رفع عیب كنم كه ببینم در كجا چرخش قلمم معادل او بوده یا نبوده، دورش چگونه است كمتر است، بیشتر است؟ نقطه‌ها بزرگتر، الف‌ها كشیدگی‌اش چطور است، پیچك‌ها و گردشها چگونه است؟ تمام مدت كار من این بود.

- استاد از چه زمانی به این نتیجه رسیدید به هنر خوشنویسی علاقه‌مند هستید؟

از 7 سالگی.

- آن موقع شما دبستان می رفتید؟

دبستان می‌رفتم، و در تمام طول دبستان من بهترین شاگرد بودم.

- چه دبستانی می‌رفتید؟

دبستان اقبال در بازارچة نایب‌السلطنه.

- معلم شما در آن دوره چه كسانی بودند؟

آنچه كه یادم می‌آید آقای چلاجور بود یا جلاجور، شمالی بود و آقای پدرام.

- شما استاد مخصوصی برای خط داشتید؟

اسم ایشان را یادم نمی‌آید، ازكلاس اول ابتدایی كه می‌نوشتم. سال دوم و سوم ابتدایی من به جای معلم به بچه‌ها سرمشق می‌ دادم. ضمناً معلم قرآن بچه‌ها هم بودم و صوت خوب هم داشتم كه در مدرسه قرآن را با صوت بلند می‌خواندم. عرض كنم كه به تمام بچه‌ها تقلب هم می‌ رساندم به طوری كه ناظم مدرسه گفته بود كه همه بچه‌ها از این تبعیت می‌كنند. وقتی كه زنگ امتحان می‌شد من را در حیاط می‌آورد، صندلی می‌ گذاشت، من را می‌ نشاند روی زمین و بچه‌های دیگر را با سه متر فاصله و اینها. وقتی كه اینها با یك كلمه سختی مواجه می‌ شدند، تمام سرها بالا می‌آمد كه ببیند من چگونه به اینها می‌توانم این كلمه را برسانم. حروف مشابه را به من می‌دادند از حفظ می‌كردم مثلاً ز، ض، ظ، ذ، هر كدام اینها علامت خاصی داشت، مثلاً ض را هر جا كه مثلاً می‌رسیدیم [به كلمه] ضرر، من باید بزنم به پیشانیم، بچه‌ها همه سرشان را بلند می‌كردند ببینند كه با چه علامتی نشان می‌دهم و ناظم نمی‌ توانست بفهمد، چون حرفی رد و بدل نمی‌شد.