بررسی علل مخالفت روحانیون با انقلاب سفید
چهارمین نشست از سلسله نشستهای پنجاهمین سال آغاز نهضت امام خمینی با عنوان «بررسی علل مخالفت روحانیون با انقلاب سفید» و با سخنرانی دکتر جواد منصوری در تاریخ91/10/19، برگزار شد.
در ابتدای جلسه دكتر مرادی نیا، رئیس مركز ایران شناسی و اسلام شناسی توضیحات مختصری در مورد مواضع متفاوت روحانیت در مواجهه با اصول انقلاب سفید ارائه كرد و اینكه در آغاز دهه 40 موضع گیری روحانیت در برابر این اصول یكسان نبود برخی موافق و برخی مخالف آن بوده و عده ای نیز سكوت اختیار كردند.
دكتر جواد منصوری در ادامه افزود كه اكثریت روحانیت آن زمان، مخالف لوایح انقلاب سفید بودند ولی تعداد اندكی نیز با آن موافق بودند و استدلالشان این بود كه میگفتند در حال حاضر قدرت کمونیسم خیلی زیاد است و تنها مجموعهای که میتواند این کشور شیعه را در مقابل شوروی و کمونیسم حفظ کند، سلطنت پهلوی است بنابراین اگر سلطنت پهلوی سقوط کند، این کشور دست کمونیسم میافتد. علت دوم ضعف بینش سیاسی و علت سوم تطمیع برخی از آنها توسط رژیم پهلوی بود.
در بین روحانیون مخالف نیز اختلاف اقوال وجود داشت. برخی با آزادی زنان مخالفت بودند، بعضی با اصلاحات ارضی و عده ای دیگر مخالفت ویژه و عمیقتری داشتند. اما در مجموع روحانیت بیشتر از سایر مخالفان از جمله جبهه ملی كه جریان جدا شده ای از حزب توده بود، با این لوایح مبارزه كرد. یكی از علت های كمتر مطرح شدن سایر مخالفان هم این بود كه مخالفت آنها در آن مقطع جدی نبود. به عنوان نمونه جبهه ملی با دیکتاتوری شاه مخالف بود ولی سایر برنامههای شاه را قبول داشت. لذا شعارشان را با عنوان "اصلاحات آری، دیکتاتوری نه" مطرح كردند.
این اصول انقلاب سفید یک ظاهر زیبا و فریبنده داشت كه روحانیت متوجه باطن آن شده بود. به عنوان مثال یکی از اصول ششگانهای که شاه اعلام کرد، تشکیل سپاه دانش بود، كه بسیار كار جالبی بود مخصوصا اینكه در آن زمان جمعیت بیسواد کشور در حدود 85 درصد بود و این آمار در روستاها 95 به حدود 95 درصد می رسید. همینطور اصلاحات ارضی كه نتیجه آن مالك شدن رعیت بیچاره در كنار فئودال ها و مالكین زمین بود. اما روحانیت با این اصلاحات ارضی مخالفت كرد به گونه ای كه حتی گفته می شد كه روحانیون به حمایت از فئودالها با طرحهای شاه مخالفت میکنند و در واقع از فئودالها پول میگیرند که علیه شاه مبارزه کنند. اما واقعیت آن بود كه روحانیت نسبت به ماهیت رژیم پهلوی و شعارهای ظاهری و فریبنده آن آگاهی عمیق تری داشت و می دانست كه شاه خود را متعهد به اجرای بی چون و چرای دستورات آمریكا دانسته و در راستای وابستگی به آن قدم بر می دارد. كما اینكه در سفر شاه به كنگره آمریكا صراحتا بیان می دارد كه: «ما تصمیم گرفتهایم در کنار شما باشیم و دقیقاً برنامههای شما را اجرا کنیم». و بعد از ملاقات شاه با کندی هم، کندی ابراز داشت كه شاه قول داده که سیاستهای ما را اجرا کند. خوب بدیهی است كه سخنان فریبنده چنین آدمی قابل اعتماد نخواهد بود. طرح سپاه دانش با اینكه در ظاهر با هدف ریشه كنی جهل و بی سوادی از بین اقشار مردم مطرح شد، ولی مهمترین اهدافی که در بخش آموزش عمومی و دانشگاه مد نظر قرار گرفت، اسلام زدایی از جامعه ایران و نفوذ فرهنگ و ارزشهای آمریکایی در ایران با تربیت و پرورش کارگر، مدیران متخصص، مهندسان و متخصصان در رشتههای مختلف به منظور كارآمدی بیشتر برای چرخاندن چرخهای نظام سرمایهداری بود. و به تدریج با تاسیس شعب دانشگاهی آمریکایی قدم های اولیه برای تربیت مدیران آینده كشور در راستای تحقق اهداف آمریكا برداشته شد.
روحانیت خوب دریافته بود كه وقتی رژیم شاه سپاه دانش را جزء اصول انقلاب سفید مطرح كرد، چه اهدافی را در پشت این فریب بزرگ دنبال می كرد. و لذا تمام تاكید خود را بر قانونی گام برداشتن در این مسیر قرار داد به اینكه حتی انجام طرح سپاه دانش، اصلاحات ارضی و غیره باید از مسیر قانونی خود اجرائی شود نه اینكه مجلس منحل شود و یا رفراندوم غیر قانونی و با دیكتاتوری برگزار گردد. مضافا اینكه تحمیل لایحه از سوی هیچ بیگانه ای مورد قبول نخواهد بود. بعد امام در نامه ای به شاه، شرکت زنان در انتخابات را از نظر شرع و از نظر قانون اساسی لغو می داند.
بعد از اینکه روحانیون ماهیت سپاه دانش، انتخابات زنان و سایر لوایح را افشا كردند، رژیم شاه در مقابل یک وضعیت جدید قرار گرفت و آن اینکه یا باید عقبنشینی كرده و طرح را پس بگیرد و یا برای اجرای این طرح پافشاری کند.
براساس تعهداتی که شاه به آمریکا داده بود، برای جلوگیری از سرنگونی اش باید مجری طرح های آمریكا می شد، و با توجه به اینكه روش های مسالمت آمیز، دیگر پاسخگوی برنامههای شاه نبود، لذا در 29 اسفند سال 1341 برای سركوبی روحانیت، برنامه ضرب و شتم طلاب مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 را طراحی کردند.
بعد از این فاجعه، امام در اعلامیه ای خطاب به علما و روحانیون نوشت که مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علمای اسلام، بعضی محصور و بعضی محبوس و متروک هستند. دولت دستور داده که حوزههای علمیه را هتک کنند و طلاب بی پناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند و در و پنجره مغازهها را بشکنند و ... و در آخرش می گوید که به خدای متعال من این زندگی را نمیخواهم ... من سینهام را برای گلولههای شما آماده کردهام، ولی زیر بار حرف های شما نمیروم. کاش مأمورین بیایند و مرابگیرند تا تکلیف نداشته باشم».
لذا امام بعد از این واقعه كم كم لحن اعتراضی و نصیحت و قانونی را کنار گذاشته، و براندازی را جزء برنامه خودش قرار می دهد. به گونه ای كه در عصر روز 13 خرداد 1342 مصادف با روز عاشورا با مقایسه شاه و یزید مسئله براندازی را صراحتا مطرح كرده و میگوید « ما تا حالا میخواستیم که آن روزی که تو از مملکت رفتی، مثل روزی که بابات از این مملکت رفت، مردم جشن نگیرند، ولی تو کاری کردی که اینطوری میشود". لذا علما ابتدا قانونی مخالفت کردند و بعد اعتراض و سپس شکایت اما وقتی دیدند كه هیچکدام از این اقدامات نتیجه نداد ، وارد فاز براندازی شدند، این فاز حدواً 15 سال طول کشید تا به پیروزی رسید.